۱۳۸۹ شهریور ۲۱, یکشنبه

اعتبار ناظم حکمت بودن





رسول رخشا



اعتبار و اهمیت برخی از هنرمندان در تاریخ هنر و نزد مردم تاریخی ،تنها بخاطر هنرشان نیست ، به نظرم علاوه بر هنر مجموعه ای از کنش ها و واکنش های انسانی آنها در طول حیاتشان است که میانگینی حاصل می کند تا این محصول رابدل کند به نماینده ای برای اعتبار و احترامی فراتر از آفریده های هنری شان ،در این فرآیند شاید شاعرها به دلیل ایجاد همراهی ذهنی و همدلی درونی با مخاطبانشان ، هنرمندانی باشند که بیش تر مورد نظر قرار می گیرند
بی تردید " ناظم حکمت " یکی از آنهاست ،اوتوانسته است علاوه بر شعرش ، با برگزیدن نوع خاصی از زیست هنری
جایگاه واعتباری در ادبیات جهان به دست بیاورد که از جنبه های گوناگونی ، بدل به متر ومعیاری برای ارزیابی های متفاوت در تاریخ هنرمعاصر شود و گمان می کنم که وقتی ما از هنرمندی یا رفتار یا اثر او بعنوان ملاکی برای ارزیابی یاد می کنیم همزمان وارد مقوله ای شده ایم که دیگربه هیچ وجه نمی توانیم ارزش و اهمیت آن را ازیادببریم ،حتی آن زمان که ما منتقد شکل رفتاری ، نوع برخورد و نگرش او با هنرش هم باشیم باز هم نمی توانیم منکر اهمیت این مجموعه کنش ها شویم . ساده شده ی حرفم این است که ما هرچقدر هم نگاه انتقادی به مدل فکری ، شکل هنری ونوع جهان بینی ناظم در عالم هنر داشته باشیم به هیچ رو نمی توانیم اهمیت " ناظم حکمت " بودن او را نفی کنیم
جستجوگری در هنر (شعر ) برای ناظم حکمت مقوله ای بود که او از جوانی برای خودش بعنوان الگو ترتیب داده بود ازهمان 19 سالگی که به روسیه رفت و با مایاکوفسکی (شاعر فوتوریست ) و میر هولد( کارگردان تئاتر) آشنا شد و توانست شکل بیرونی شعرش را به هم بریزد وبا شکلی جدید آن راارایه کند . تغییرات فراوان او در شکل و محتوای شعرش نشانگراین است که او تجربه گری بوده است که خودش را ملزم به رعایت خطوط وقالب های مشخص و از پیش تعیین شده نمی کند وهراسی هم ندارد که شعرش راهی را برود که برای خیلی ها آشنا نیست ودر نظر غیرمتعارف جلوه کند ، اما این را فراموش نمی کند که در نهایت انچه که در شعرش اهمیت دارد ، هماهنگی محتوا و فرم به نحوی است که یکی برجسته تر از دیگری به نظر نیاید واز طرفی هم تلاشی نمی کند که خودش را محدود کند به تجربه ها و جهان واره ای از پیش شناخته شده ،ولی همواره یک مفهوم کلی و مهم درذهنش حضور دارد که زمینه ی شعرش را می سازد و باقی اتفاقات بر این زمینه می افتد : انسان ،زمینه ی انسانی شعر ناظم حکمت ازبین بردنی نیست مگر اینکه شعراو را ازبین ببریم.
خودش می گوید : " می خواهم هر آنچه که ویژه انسان است ، ویژه شعر من باشد "
فعالیت های انسانی ناظم در کنارفعالیت های شاعرانه اش از جوانی در جریان بوده است اما مصادف با شروع روزهای جوانی ناظم ، تعقیب و گریزهای حکومتی نیز آغاز می شود ، او چندین بار دستگیر وزندانی می شود تا بالاخره در سال 1938 یعنی در سی و شش سالگی اش به اتهام براندازِحکومت ، دستگیر و به 18 سال زندان و بعد در دادگاه تجدید نظر حکمش به 30 سال تغییر می کند و روانه زندان می شود ، 12 سال در زندان می گذرد تا سال 1950 فرا می رسد ، سالی که حکومت تحت فشارهای بین المللی مجبور می شود او را آزاد کند ،در این میان می توان از چهره های سرشناسی مثل ، برتراند راسل ،ژان پل سارتر، پیکاسو ، پابلو نرودا و لویی آراگون نام برد که از ناظم حکمت حمایت کرده انداما هنوز یک سال از آزادی او نگذشته بود که حکومت در پی طرح توطئه های خود و ازبین بردن او،ناظم را به خدمت وظیفه عمومی فراخواند و این زمانی بود که او پس از خروج اززندان دچار بیماری قلبی وریوی شده بود، پس چاره ای نداشت ، جز فرار به بلغارستان و اقامت کوتاهی در آنجا ، ناظم حکمت پس از آنجا به مسکورفت و تا پایان عمر خود یعنی ژوئن 1963در مسکو ماند.

۳ نظر:

محمد مردانی گفت...

درود بر شما

طاهراکوانیان گفت...

استفاده از کلماتی مثل ژانگولر بازی وجنگولک وبند بازی چه ربطی به نوشتن درباره ادبیات دارد .بی مایه بودن را نباید با کلمات بیان کرد باید تشان داد.

رخشا گفت...

من چرا نمی فههم شما چی نوشتی ؟