۱۳۹۱ فروردین ۲۲, سه‌شنبه

اگر شعر نباشد ، " سید " چه می کند ؟

حاشیه ای بر شاعرانگی سید علی صالحی
  رسول رخشا

مجموعه شعر " رد پای برف تا بلوغ کامل گل سرخ " منتشر شد .خبربه همین کوتاهی بود اما این بار چندان غریبه نبود که بشود راهی را برگزید که یک سمتش شوق و سمت دیگر سویی از ذوق ،بلکه بتواند مرهمی بر گلوگاه ِراه های دیگری بنشاند از نوعی که " هموست ، اوست ،حضرتِ دوست "، چرا که تنها کمی قبل تر شاید نزدیک به کمتر از یک فصلِ پیش ،مجموعه ی جوان تری با نام " زیارت نامه ی مرغ سحر وهمخوانی دختران خرداد ماه " منتشر شده بود واین خبر را متآثر کرده بود و درهمین حوالیِ نام های شعر وشاعران امروز بود که مخاطبی شبیه من که جدی ست نسبت به شعرهای شاعری پر شور وشعور به نام "سید علی صالحی " ،در یادش بود، همین نزدیکی های نزدیک " ما نباید بمیریم ، رویا ها بی مادر می شوند  " منتشر شد وکمی قبل تر از آن هم " انیس آخر هفته می آید " آمده بود ،بنظرم جهان واره این شعرها بر یک زمینه ی مشترک ساخته یا برساخته شده اند واینها شعرهای یک سرزمین اند در چهاراقلیم مجزا که  شاید ازبد روزگاراز هم دور افتاده اند . این  رفتار و کنش شاعر سبب شد تا ذهنم خودش را بگیراند سمت سیگاری که شاید خاکسترش تمام شدنی نیست  ، چرا که حرف های شعر و فکرهای حرف و روزگار دوزخی  این روزها ... و در همین عوالم بودم  و در همین عالَم هستم که یادم افتاد به  " سید علی صالحی " که شاعری ست حرفه ای ، حرفه ای هم به نام هم به کام یعنی شاعرهم می تواند در قبال اعتبارِ آفرینش ، تجربه ، خلاقیت و استمرار و صبوری سر بلند کند و هم در برابر لذتِ  نام  وجاه و شهرت ومنزلتِ هنرمندانه اش ...  زیاد شنیده ایم که  اگر شعر را از فلان شاعر بگیریم ، او قصه می نویسد  یا فیلم می سازد یا اگر شعر نباشد او نقد نو را متحول می کند، ترجمه هم که تکمله ی پرستیژی شاعران ونویسندگان این روزها ست ، نشد هم نشد در نهایت بر می گردد به اداره اش و به حسابرسی اش می رسد ، همه اینها هست و زیاد هم هست اما این می تواند سوال خوبی باشد برای مطرح شدن که  اگر شعر نباشد  " سید "  چه میکند ؟ حقیقتش این است که این سوال ، پرسشی ایده الیستی به نظر می رسد ، اما گمانم این است که در ذاتِ خود می تواند طرح پرسشی باشد برای به چالش کشیدن جایگاه و منزلت شاعرانه ی سید علی صالحی ،بلکه  دریچه ای باز شود برای نگاه کردن ، فکر کردن ، نقد کردن ، لذت بردن و تحلیل کردن  شعرهای شاعری که خواه یا نا خواهِمان پایه های محکمی دارد در شعر معاصرمان  و درپس آن رسیدن به در یافت هایی که ضعف و قوت شعر اورا آشکار کند ، سید شاعری ست که روز وشبش شعر است ، نان و آبش شعر وهوایش شعر است ... اینکه شاعری ظرف کمتر از دوسال چهار کتاب به حجم  نزدیک به هزار صفحه منتشر کند  به خودی خود ایرادی محسوب نمی شود چرا که متر ومعیار شعر خوب را ، خوبی ِشعر تعیین می کند نه تعداد شعر ، یعنی  کیفیت لزومن رابطه ای متناظر با کمیت ندارد اما وقتی شعرهای چند مجموعه در جهان واره ی مشابه ونزدیک به هم خلق شوند معمولن این وسواس برای شاعربوجود می آید که با سخت گیری بیشتری نسبت به شعرها برخورد کند و وسواس شعر طوری مستولی می شود که انتخاب وگزیده کردن شعرها دشواری خاص خود را پیدا می کنند  یعنی شاید این وسواس آنقدرزیاد شود که تعداد زیادی از شعرها حذف شود یا در مقابلش وسوسه ای به جا بماند که حذف کردن  کار دشواری شود
طفره نروم ، سید  شاعر پرکاری ست . روزی احمدرضا احمدی در عالم خوش مزگی و طنز و جدیت گفت :" فقط من و سید علی صالحی  تونستیم  بیشتر ازفردوسی شعر بنویسیم "  ،این پرکاری در وهله اول نشان می دهد او حرفه ای این کارست و بعد یاد آور می شود  که نمی شود میان خودش و آثارش فاصله بیندازد ،منظور این است که او آنقدر حرفه ای هست که بتواند از انتشار  برخی شعرها جلو گیری کند  یا دست کم تلاش  کند  با فاصله آنها را منتشر کند  اما انگار این ویری ست که درون ِ هرشاعری نمی تواند بر آن  فایق شود وهمان بدل شدن وسواس به وسوسه و از این سمت به آن سو رفتن است ، از این گفتار که بخواهیم بگذریم این سوال باقی می ماند که اصلن  چرا باید جلویش را گرفت ؟ آیا باید گزیده کارتربود وکمتر منتشر کرد  ؟  وبعد  پیش روی این سوال این موضوع را هم قرار دهیم که شعر سید علی صالحی  مخاطبان جدی و فراوان خودش را دارد  و چرا باید آثاری که مخاطب خود را دارند را به سمتی برد که حتمن از شابلون یا فیلتر خاصی عبور کنند ؟ اینها طرح پرسش هایی است برای فکرکردن و یافتن راه کارهای مناسب ... شما هم فکر کنید ، اینجا جای مناسبی نیست برای پاسخ دادن به این طرح شاید به و قتی دیگر سعی کنم این دو پرسش را روبروکنم با هم ، اینکه سید  شاعر پر کاری ست و شعرهای او هم  پر مخاطب هستند ، آیا او بعنوان شاعر حرفه ای باید گزیده کار تر باشد یا این حرف و فِعل بی هوده ای ست که او مخاطبانش را از شعرهای محبوبشان دور نگاه دارد... درآینده و در  ادامه یادداشت هایی که تاکنون بر شعر سید تامل کرده ام سعی می کنم به این موضوع بپردازم
سید علی صالحی در مجمو عه ی جدیدش " رد پای برف ..." که به پنج کتاب تقسیم می شود از محتوای مشترک پنهان و آشکاری روایت می کند که انجامش یا به رویا ، امید وآرمان آدمی می رسد  ویا حسرت واندوهِ از دست دادن  آن و انتظار و چشم به راه ماندن  و امیدواری به یافتن راه نجات و دست آخر اینکه انگار عاقبت ،جهان را واژه های راستی و حقیقی  و زن نجات می دهند و رویاهای ما را به ما برمی گردانند چرا که ما با رویاهایمان زنده ایم، پس زنده باد امید  و زنی که مزمور رحمت است وشفا بخش زمین .
تو .... زنی ، زیبازاده ی زمین ! / جهان بی زبان تو / از جادوی واژه سخن نخواهد گفت / خنکای تن است آب در ملاقات ماه / درست همان دقیقه ای که حیرت /  استعاره ی اتفاق من است  ص1 6
 بنظرم می رسد که نمی شود شعر را دوست داشت اما  استعاره و اتفاق های شعر ِسید را دوست نداشت و دست آخر اینکه نمی توانم ناراحتی ام را پنهان کنم ازطرح جلداین کتاب که انصافن وصله ی ناجوری ست بر  پیشانی شعرهای جورِ این دفتر ....حکایت هم چنان باقی ست

هیچ نظری موجود نیست: