۱۳۹۱ مرداد ۲۷, جمعه

شعر عاشقانه ی انسانی شاملو






با خودم فکر می کردم اگر سوژه ی انسان وبه طور کلی محتوای انسانی را از شعر شاملو حذف کنیم ، چه چیزی از شعر او باقی می ماند واگر بماند ،چقدر می تواند برای مخاطب ِشعر او جذاب و مورد توجه باشد، وخیلی زودبه نتیجه ای رسیدم که باید می رسیدم. سرزمین و جهان واره ی شعرشاملو بر پاهای انسانی ایستاده است که اگر او رابه قتل برسانیم همه ی زیبایی ها و شورمندی های اقلیم شعر او فرو می ریزدو چیزی نمی ماند جز حرف هایی که لابد هرکس دیگری هم می توانست بنویسد و برای نوشتنش لزوما نباید شاملو بود،هر چند انسان شعرهای اوخیلی وقت ها انسانی است که مفهوم" انسان  "  را بطور کلی وبنیادی نمایندگی می کند اما  شاملو جاهایی هم سوژه ی انسان را بدل می کند به امری عینی و ملموس که برای مخاطب، دریافتی ساده و قابل فهم تر می یابد،او با تاکید بر خصلت های انسانی/  اجتماعی در شعرش فضایی را خلق می کندکه گویی هر مخاطبی وجهی از آن فضا را در زیست شخصی اش تجربه کرده است ، وهمین احساس ودریافت زیست شخصی در برابر شعر او مسبب توجه و اهمیت مخاطبان فراوان برای شعر او شده است ، بنابراین شعر او با مجموعه ویژگی های ساختاری خود بدل می شود به شعری مردمی که علاوه بر اهمیت هنری و زیباشناختی خود ، پر کننده زمزه های تنهایی و خلوت های عاشقانه ی خواننده هاهم می شود .از این مقدمه می خواهم به این دریافت برسم که زمینه ی انسانی شعر شاملو آنجاها که از عشق و معشوق و عاشق حرف می زند،شکلی می یابد که ویژگی های منحصر بفردی را درخود ایجاد می کند یعنی شعرهای عاشقانه شاملو ، شعرهای عاشقانه ای هستندکه از زمینه ی- ثابت- ذهن شاعری بیرون امده اند که" انسان "برایش حرف اول وآخر را می زند، و بی او هیچ چیز دراین جهان دلیل هیچ چیز نیست ، پس تعبیر ضیاموحد تعبیردرستی است که شاملو در عاشقانه های ِهوای تازه اولین شعرهای عاشقانه ی انسانی را به شعر ایرانی می افزاید،یعنی معشوق وعشق برایش سمبل ونماد چیزی فرازمینی نیست بلکه معشوق انسانی است که روبرویش نشسته است ومی تواند با او حرف بزند ، او راببیند، صدایش کند ویا درآغوش بگیرد واین همان تجربه ای است که هرمخاطبی احساس می کند او هم انرا زیسته است ویا منتظرزیستنش هست

شاعر وقتی آیدا را درآینه می بیند واقعن آیدا را در آینه می بیند نه مُثل آیدا را که ازجایی فراسوی زمین به آینه آمده است ،هرچند آیدا درشعرها بدل می شود به زنی که مثال مناسبی است برای معشوق های خیالی هرخواننده ای...

یکی از دیگر دلایل ،خاص بودن عاشقانه های شاملو لحن پرشور و حماسی است که او در باقی شعرهایش هم  دارد یعنی تغزل در شعرش باعث نمی شود که لحن شعراو تغییر کند ، همان فخر و وزنی که در کلام وبیان شعرهای دیگرش هم هست در عاشقانه های اوهم هست  . پیوند زبان پرشور و فاخر شاملو با تغزل انسانی وزمینی در شعرش باعث شده است که گاهی عاشقانه هایی خلق شود که با خواندنش هر عاشق و معشوقی احساس غرورکند.

من فکرمی کنم / هرگز نبوده قلب من / این گونه / گرم وسرخ....


هیچ نظری موجود نیست: