۱۳۸۸ فروردین ۲۳, یکشنبه

با ديگري حرف بزن



اهميت رمانس در شعر روجا چمنكار

( با تاکید بر کتاب با خودم حرف می زنم )

هر شعری صاحب زمینه ای است که حرکت در پس وپیش آن مستلزم رعایت , پذیرفتن وانجام قواعد بازی در زمینه ی مشخص شده است و به ناگزیر ساختمان بیرونی و درونی شعر در مساحت معین شده بنا می شود و بدیهی می نماید عدول کردن از حدود این ساحت باعث سستی در پایه ها و بدنه های آن شود .... این رفتار و درک شعر در زمینه ی تعریف شده هیچ ربطی به محدود کردن جهان شعر و سلب خلاقیت شاعر ندارد که به معنای پیشنهاد ذهنی شاعر برای جور دیگر دیدنی است که به زعم او زاویه یا دریچه ای است که می توان بر آن مکث کرد .... شکل گیری قاب هر شعری برگرفته از عناصر متفاوتی هم چون روایت، مضمون، ایده، فرم، ساختار و زبان است که در یک زمینه مشخص ساخته یا برساخته می شود هرچند که این زمینه در مورد شعر می تواند یک زمینه ی گفتاری باشد و تفاوت هایی را با زمینه ی نوشتاری در بر داشته باشد، دربیانی کلی تر می توان گفت زمینه ی هر شعری سبب می شود که شعر و یا گفته های شاعرانه از گزند انحطاط و نیستی نجات یابند یا در امان باشند , چرا که زمينه ها به گونه ای سبب ساز پیدایش مرزهای رو به زوال در شعر می شوند شعرهای روجا چمنکار پیدا وپنهان بر زمینه ای پیدا می شوند که تار وپود آن با فتی را سامان داده اند تا پایه ها و بدنه های شعر بر آن شکل بگیرند ویک به یک هر کدام خانه ای باشند برای مهمانان خوانده ونا خوانده شعر... و این زمینه چیزی نیست جز " رمانس "، یعنی رمانس سرزمینی است که شعر چمنکار پس وپیش اش بر آن بنا شده است ورج به رج دیوار هایش برآن بالا می رود هر چند چمنکار در دفتر اولش " رفته بودی برایم کمی جنوب بیاوری " چشم اندازی دوراما حلال از یک بوم آفتاب خورده را می سازد وحتا به صراحت در شعر هایش از واژه های بومی استفاده می کند اما به گمانم در همان جا ها هم شعرش بر زمینه ا ی از " رمانس " شکل می گیرد و قوت می یابد، درست است که این زمینه قدر ی غبارآلود و محو است اما به مراتب روشن تر و شفاف تر از سایر بن مایه های شعر اوست

دیر که آمدم /شعری نوشته بودی / کنار عطر مرمرشک ها ص 42

کتاب رفته بودي برايم كمي جنوب بياوري

به همین سبب المان ها وکلمات بومی در شعرش اغلب کارکردی تزیینی ود کوراتیو می یابند و نیازی نیست که نسبت به واژه های بومی توجه معنایی خاص در متن و رویکرد ی خاص تر در فرامتن داشته باشیم در دفتر دوم " سنگهای نه ماهه " شاعر توانسته است نگاه و سیمای شعرش را فردی تر کند و صاحب تفکری با نشانه ها ی فردی شود واز نظرگاه های عمومی و جمعی فاصله بگیرد اما هم چنان این مسیر بر همان زمینه یاد شده یعنی رمانس پیش می رود ... این حرکت به سمت فردیت در شعر چمنکار همانا از غبارآلودگی زمینه ی شعرش کم می کند واورا رهنمون می شود سمت چشمه ای که نا خالصی هایش به آرامی دارد ته نشین می شود ...آب هنوز گل آلود است اما میان چین وچروک پوستش می توان سیمای زنی را دید که خیره ایستاده است تا آهسته آهسته به زلالی بنشیند ...

شعرهای چمنکار در این دفتر جزیی نگر تر و شخصی تر می شوند و بالطبع سمت وسویی زنانه می گیرند- چرا که شاعر یک زن است - و برجستگی های معمول نوشتار زنانه را می توان در آن مشاهده و لمس کرد , این رویکرد فردی/ زنانه باعث می شود که رویارویی راحت تری با متن به مثابه یک پدیده مدرن در جهان مدرن به وجود بیاید اما در توجه نشان دادن شاعر به فردیت و نگاه شکل یافته اش اصراری برفرا روی و برجسته کردن وپررنگ کردن زنانگی های متن اش نیست و هر چه می نویسد پنداری است که یک زن شاعر دارد

تارمویم را / خاک کردم , زیردرخت کنار / هیچ اتفاقی نیفتاده بود ص 54 سنگ های نه ماهه

( در این جا علاوه بر حضور زنانگي در متن بد نيست به درخت کنار هم توجه کرد، كنار درختي جنوبی است اما به نظرم در اين شعر تاثیری در دانسته های فرامتنی مخاطب برای درک شعر ندارد، هرچند محفوظات بيشتر هر مخاطبی می تواند لذت مضاعف بسازد وهر مخاطبي با خوانش خود تکمیل کننده متن باشد , در ظاهر ميان خاك كردن مو زير درخت كنار ارتباطي وجود ندارد اما، سدر ماده ای است که از ديرباز برای شستشو ونگهداری مو استفاده می شود و آن را از برگ های درخت کنار می گیرند و ... ) رمانس با کمک عناصر والمان هایی یاری دهنده که در بسیاری از شعر های این دو دفتر تکرار می شوند حضوری مستمر دارد اما این استمرار، نا پایدار و متزلزل است چرا که هنوز رمانس زمینه ای زیر بنایی برای سایر اتفا قات در شعر نشده است (همان زمینه ای که به شکلی قابل قبول در کتاب با خودم حرف می زنم وجود دارد) در کتاب اول ودوم، رمانس گاهی با طبیعت می آمیزد , گاه نظرگاهی تاریخی وگاه شکلی اسطوره ای می یابد تا مسیر تکامل خود را جبران کند.

" با خودم حرف می زنم " ادامه ی منطقی و شکل یافته ی دفترهای پیشین است روجا چمنکار دیگر یاد گرفته است اجازه دهد , غبار از پیرامون شعرش پاک شود تا با وضوح و روشنی بتواند کلماتش را بر زمینه ی خوب تمرین شده اش به بازی بگیرد در این کتاب به درستی , از رمانس و وجوه مختلفش به مثابه ی کیفیتی که سهم بزرگی در به سامان رساندن شعر در حکم شعر و شعر در ارتباط با مخاطبش دارد , استفاده شده است و همانا به کار گیری سایر قواعد بازی برای به نتیجه رساندن یک استراتژی برد , برد در زمین شعرش...

چمنکار فردیت به دست آمده در شعرش را به شکلی با کیفیت رمانس درمی آمیزدتا حاصلش دست یافتن به یک رمانسی فردی از دل پتانسیل عمومی آن باشد، او موفق شده است که این ظرفیت را در درون وبیرون شعرش طوری توزیع و بهره برداری کند که محصولش شعری باشد با یک رمانس فردی ودرونی شده , بسیاری از شعرهای او صاحب مضمون های تغزلی و عاشقانه هستند و همین بن مایه تغزل، که در اذهان برجسته ترین وجه رمانس هست (كه به نادرست بسياري رمانس را مترادف با تغزل مي دانند) عرصه ی مناسبی است برای شاعر تا ذهن مشغولی هایش را بدل به شعری کند، که مخاطب گیرایی و پذیرش بالایی برای آن دارد افتتاحیه شعرها اغلب ناگهانی است , گویی زمزمه ی اولیه شعر در ذهن شاعر شکل گرفته است و دور خیزهای لازم را پیش ازآستانه شعر انجام داده است، به همین خاطر شروع های ناگهانی با چنان اعتماد به نفسی آغاز می شوند که گویی مخاطب هم , از پیش با ذهنیت و فکر شاعر آشنا و شریک بوده است وهمین آشنایی و صمیمیت در شعر به شیوه ای با فرم فکر شده و جا افتاده ی زبان پیش می رود که نتیجه آن ارتباطی راحت میان مخاطب و شعر می شود رمانس مستتر در شعرها كه- اغلب مضمون های عاطفی وعاشقانه دارند - خیلی وقت ها همراه با تناقض و دوگانگی در شعر پیش می رود , این تناقض شکلی از عدم قطعیت را بوجود می آورد که علاوه بر تعلیق و کشش در خوانش شعر ها آن ها را تآویل پذیر تر هم می کند ...مثلن قراردادن عصبانیت در برابر مهر وعاطفه یا بی تفا وت بودن شاعر در پایان بندی شعرهایی که لحن تخاطبی با بار عاطفی بالا دارند... وهمین استراتژی ( نمي گويم ديالتيك چرا كه وجه رمانس در اين متن برايم برجسته تر از منطق موجود در دياليك است) تضاد و تناقض به نوعی در بسیاری از شعرها به یک فرم درونی بدل شده است.

زبان شعرها ساده است , چمنکار با زبان شعرهایش کنار آمده است و ترسی از حضور کلمه ها ی نامتجانس در شعر ندارد, چرا که اصالت همواره با ایده ای است که در ذهن شاعر رشد و پرورش یافته است و این ایده و مضمون معمولن در قالب یک روایت قصه مند شكل مي گيرد، به همین دلیل گاهی کلماتی در شعرها حضور می یابند كه از قاب هارمونیک زبانی، موسیقایی و فرمی شعر خارج می شوند اما به دلیل توجه بیشترشاعر به شکل درونی شعر گویی، یکی فدای دیگری می شود. سادگی در زبان از سمتی باعث پیدایش صراحت و شفافیت در بیان شعرها و از سویی دیگر بدل به ساختمانی شده است که در بیرون و درون شعر و در فیزیک ومتافیزیک آن نیز نقش مهمی بازی می کند، چمنکار تشخیص داده است پتانسیل رمانس در وجوه مختلف خود (نوستالژی , تغزل , اندوه , کنش های حاصل از ذهن انسان و...) باید به ساده ترین و راحت ترین شکل ممکن در اختیار مخاطب قرار گیرد تا تاثیرگذاری بیشتری داشته باشد چرا که رمانس ظرفی است که در خانه ی هر مخاطبی یافت می شود وهرکسی به سهم خود با شکل واندازه اش آشناست. در ادامه ی بحث زبان , بايد بگويم لحن و شیوه ی بیان شعرها هم از دیگر موارد داراي اهمیت است , لحن عاطفی، همراه با خونسردی ای که گاهی با اندوه ترکیب می شود، در ادامه بهره برداری درست از زمینه ی رمانس در شعرهاست لحن عاطفی مستتردر زبان باعث پیدایش صمیمیتی میان مخاطب و شعر می شود، بیان دارای حجبی است که سبب ساز هم سان سازی راحت تری میان مخاطب و شعر می شود علاوه براین موضوع , خونسردی، آرامش و مهربانی مستتر در زبان، تبدیل به لحنی شده است که به نظرم شکلی یافته است که شاخصه فرمی شعر چمنکار محسوب می شود

شب به خیر / خدای شب بو ها و شمعدانی ها / توی خواب هایت / جایی برای من بگذار / وقتی که می روم / دوست دارم دوباره برگردم ص 56 با خودم حرف مي زنم

غالب شعرهای چمنکار یا راوی من دارند و شاعر با خودش حرف مي زند یا رو به معشوق یا مخاطبی بیان می شوند یعنی شعرها صاحب لحن تخاطبی هستند و شاعر، با ديگري، حرف مي زند، اين الگوي روايت، باعث از بین بردن دیوار میان مخاطب ومتن هنگام خواندن می شود گويي مخاطب شعرها خوانندگان آنها هستند، خواننده براحتی می تواند با راوی متن هم سان سازی کند خلاصه ی بحثی که در بالا رفت را نزدیک مي كنم به : جاری شدن و سیال بودن مفهوم عمومی عاطفه در کلیت شعر چمنکار و یا اينکه روح شعر روجا چمنکار صاحب عاطفه ومهربانی اي است که می تواند ابعادی از روح مخاطب راتسخیر کند , روحی که نماینده ای است از شناخت کلی آدمی نسبت به واقعیت و پدیده های عینی و ذهنی هستي ...

در ساختمان شعر چمنکار نوعی " گسست " وجود دارد که معمولن این گسست بر اساس شناخت ومعرفت شاعر شکل می گیرد و وجهی از" گسست شناخت شناسانه " محسوب می شود که به نوعی، سپیدخوانی و فاصله گذاری پر ظرفیت بدل می شود و کمک به فضاسازی و ارایه تصویرهای قوی در شعر و هم چنین پاساژهای زبانی و فضایی می کند اما گاهی به دلیل طولانی شدن فا صله ها و گستردگی پاساژها وباز بودن تصاویر وانتزاع آنها, کات شدن های ناگهانی در موقعیت شعرو دخالت در حرکت جزبه کل ، کلیت شعر در ساختمان درونی دچار دو پارگی و عدم انسجام می شود و گاهی این فاصله گذاری ها کمک به گیج شدن و سرگردانی مخاطب می کند به خصوص در این نوع شعر که صاحب کلیتی انداموار است وشعر انجام و سرانجام مشخصي دارد، هرچند که شاعر توانسته است با تمهیداتی از برجسته شدن این موضوع و توی ذوق خوردنش جلوگیری کند ... مثلن شکلی از پایان بندی که معمولن ارجاع داده می شود به افتتاحیه شعر ویا رمز و رازی تازه در ذهن می گشاید.

اولین شعر کتاب " با خودم حرف می زنم " نمونه ی مناسبی است برای بحث یاد شده و توجه به زمینه رمانس و شکل استفاده شاعر از آن و آمیزش آن با دیگر عناصر شعر :

اصلن به دیدنم نیا / دوسستت دارم را توی گل های سرخ نگذار / برایم نیار / اصلن به من / به ویلای خنده داری در جنوب فکرنکن / سردرد نگیر / عصبی نشو /اصلن زنگ در ، تلفن ، خواب ، خیال، خلوت مرا نزن / این قدر نمک روی زخم من نپاش / اصلن نباش ! / با این همه / روزی اگر کنار بیراهه ای عجیب حتا /پیدایم کردی / چیزی نگو / تعجب نکن / حتمن به دنبال تو آمده بودم ص 9 باخودم حرف می زنم

شعر کامل بیاید

هیچ نظری موجود نیست: