۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۶, شنبه

در حضور رمانس


درباره ی شعر

شمس لنگرودی


رسول رخشا


بد گمانی , تحقیر, تخفیف و انتقاد از دنیای رمانس نه فقط مربوط به این روزها که ریشه اش به دوره ی رنسانس بازمی گردد با این تفاوت که آن وقت ها نسبت به رمانس , انتقاداتی درزمانی صورت می گرفت واین انتقادات به گونه ای هم شکل و هم سو بود با معیارهای برجسته ی اندیشه وتفکر دوران :

کشش و جاذبه رمانس , ظاهری فریب ناک دارد و باعث سطحی شدن ونازل شدن کیفیت در متن می شود و متن صاحب رمانس سودی ندارد جز اینکه مخاطب را دچاراحساسات دم دست کند و او را فریب دهد یا اینکه رمانس موضوعی است غیر واقعی وتصنعی وچون با جهان واقعی برابری نمی کند و درآن تحقق نمی یابد , پذیرش آن غیر قابل قبول است, گویی ,انتقادات برخاسته از تقابل وتضاد رئالیسم وخردگرایی زمانه با رمانس , زمینه ی انتقادات دور و گمراه کننده را نسبت به جهان رمانس شکل و گسترش داد وتا بدان جا رساند که : امروز ه هم , در جهان شتاب ناک جدید , رمانس نمی تواند با واقعیت ها ی مدام متغیرآن کنار بیاید و باعث غفلت و لغزش مخاطب در برابر انبوه واقعیت های جبر دوران جدید می شود( به گمانم در این حکایت دیالکتیکی , طنزی ظریف نهفته است ) وبالطبع ,ازآنجایی که ما در بومی زندگی می کنیم که با آن سمت بام , رابطه ای پیوسته و نظیر به نظیر دارد , پس وقتی استفاده ازرمانس را در متن ,حکم به حد می دهیم , نه تنها برایمان عجیب نمی شود بلکه چند باره در می یابیم, طرد رمانس در متن ,الفبای فراگیری ادبیات است ؟؟!!....وجالب آنجاست که خیلی وقت ها رمانس ,رمانتی سیسم و سانتی مانتالیسم را با هم یکی می گیریم

به گمانم رمانس کیفیتی ازلی /ابدی است که تنها مربوط به متن وادبیات وهنر نمی شود چرا که هر آنچه ازلی /ابدی باشد سایه سارش همواره برسر انسان هست , چه خورشید بتابد و چه ابر ببارد... آیا رمانس قابل حذف شدن هست؟ آیا می توان سرچشمه ی عواطف انسانی را نیست کرد ؟ ... دور از متن نرویم ...

رمانس کیفیتی است که نیرویی (حسی) شورانگیز اما از دست رفته یا سرکوب شده را زنده می کند وانرا با تخیل وخیال انگیزی طوری در می آمیزد که حاصلش گرما یی می شود که در متن و میان کلمه ها مستتر است ,گرمایی که دست وگوش و چشم ودل مخاطب را می نوازد تا او میان خودش و خورشید متن دیواری نبیند

اوج شعر شمس لنگرودی جاهایی است که رمانس را با جامه ای نو و برازنده در کوچه های شعرش روانه کرده است ,شمس شاعری است که آرمان را نمی توان از شعرش گرفت یا حذف کرد ونگاه آرمانی زمینه ای است که شعر شمس لنگرودی برروی آن رشد یافته است , می خواهم بگویم رمانس چیزی نیست جز شکل آرمانی جهان , رمانس چیزی نیست جز شور و شوقی که می خواهد ,جهان را به شکلی انسانی تر بازآفرینی کند واینکه رمانس نیرویش را به تمامی از آرمان می گیرد واین دو که هر دو یکی هستند و نیستند ,شعر شمس را می سازند, آرمان ورمانس مدام در شعر شمس پیدا هستند وناپیدا می شوند

برخلاف گفته های فراوان که شعر شمس لنگرودی بعد از کتاب" قصیده لبخند چاک چاک "ویژگی های مخصوص به خودرا به دست اورد معتقدم مفصل شعراو" نت هایی برای بلبل چوبی" است کتابی که رگه های رمانس در آن قوت می یابد و راهش را دنبال می کند تا به " پنجاه وسه ترانه عاشقانه " می رسد ,که به نظرم نقطه عطف شعر شمس است وبا "ملاح خیابان ها"ادامه می یابد , دیگر شاعربه مرحله ای از پختگی وتوانستن رسیده است که می تواند به خوبی از تجربه ها ی زیستی درزندگی و ذهن اش به نفع شعرش بهره ببرد

شمس ازکتاب " نت هایی برای بلبل چوبی " به بعد ,از کلان نگری های پیشین اش فاصله می گیرد و دیگر دوست ندارد در شعرش از حرف های انقلابی و سیاسی ونگاه ایدیولوژیک حرفی بزند (به غلط نگیریم آرمان مطرح شده در این متن را با تفکر و نگاه ایدیولوژیک که به گمانم فاصله شان از اینجاست تا آبادان )

دیگر وقتش شده است که راوی جدی و عبوس شعر شمس بدل به راوی طناز وپرمهری شود که دست در دست مخاطب به کبودی های جهان می نگرد و گاهی به آن می خندد وگاه بغض اش می گیرد ...اینها که گفتم هیچ کدام دلیل آن نیستند که بتوان گفت , شمس در شعرهای جدیدترش از نگرش و نگاه فلسفی و شناخت شناسانه اش نسبت به هستی و زندگی دست کشیده است چرا که به نظرم ,اساس شعر شمس را وجه متفکر وفیلسوف اش شکل می دهد واین چیزی نیست که بتوان به راحتی از ان چشم پوشی کرد نه برای شاعر نه برای کسانی که شعرش را می خوانند, نگرش فلسفی او نسبت به جهان و به چالش کشیدن آن زمینه ای است که دیوارهای شعر او بر آن ساخته شده اند (به گمانم پایه های این بن مایه پر رنگ هم در شعرش , بر همان موقعیت آرمانی که از آن یاد شد , بنا شده است ) شعری که تفکر واندیشه ی فلسفی در آن برجسته شود زمینه ی فراهمی است برای گسترش سستی ساختمان شعر از درون وبیرون خود ...سوق دادن شعر به سمت چهره ای عبوس و متفکر همانا اولین وبزرگترین گام برای نابودی بود هر شعری است اما شمس در شعرش فریب نیروی تفکرش را نمی خورد و می داند شعر جولانگاهی است که در آن فقط باید شعر اتفاق بیفتد

شمس با وجوه مختلف رمانس (تغزل ,عاطفه ,نوستالژی و...) 1 و طنز توانسته است چهره ی عبوس ومتفکر شعرش را بدل به چهره ای مهربان ودوست داشتنی کند تا گرمای آن به راحتی در دست های مخاطبانش حس شود ... کارکرد رمانس در شعر او یاور ونیرودهنده ی شعر اوست وسبب ارتباط مطبوع با مخاطب می شود ...

روایتش راازجزیی ترین ها شروع می کند ودر لایه های بعدی چاشنی های تفکر / رمانس و طنزرا به شعرش اضافه می کند تا همان نگاه آرمانی پیدا وپنهان شعرش را پیش ببرد

با اشیا وطبیعت به شکلی بر خورد می کند که انگار انها اجزا ی تازه ای هستند که از کهکشانی دیگرآمده اند و ما باید رفتار تازه ای در مناسبات متفاوت با آنها داشته باشیم و همین امورجزیی آشنازدا شده ,منبع حیرت مخاطب می شود آن هم حیرت درباره ی اموری که به تکرار دیده و شنیده وخوانده است

آفتاب را سمت خانه ی تو گیج کرده ام /گل آفتاب گردان ون گوگ ! / حضور تو چون شمعی ته دره کافی است / که مثل پلنگی به دامن زندگی در افتم / قرص ماه حل شده در آسمان !

شمس از کتاب" نت هایی برای بلبل چوبی " به بعد میلی برای پرگویی وپرحرفی ندارد , کوتاه حرفش را می زند , به کوچکی های جهان و جزییات آن توجه می کند و شعر ش را می گوید و می رود (امیدوارم جزیی نگری مطرح شده ,سبب نشود تا فکر کنیم که این موضوع با نگاه آرمانی در تضاد وتناقض است چرا که ... )

شمس لنگرودی شاعری است با امضای خودش و مشخصه های شعری خودش ,فرم شعرش همراه شعرش تکامل می یابد وساخته می شود , زبان ساده ی شعرش نیز صاحب مولفه هایی شخصی شده است هر چند که زبان شعرهای او چندان صاحب آرایه های ادبی خاصی نیست اما درون زبان ,از ادبیت خاصی پیروی می کند که گمان می کنم این ادبیت بیشتر در لحن زبان شعرها مستتراست ,لحن رسولانه ای (پیامبرانه) که بر زبان ساده سوار شده است , سبب پیدایش وبارز شدن وجه ی ادبی شعر او می شود

پروردگارا /سپاس گزارم /کشتی هایم را شکستی/قطب نمایم را گم کردی /وکاشف سرگردان را /به قاره بی پایانش رساندی

هر چند زبان در شعرهای شمس شکل نسبتن قوام یافته ی خود را دارد اما گویی موسیقی در زبان یا شعر در نظر شاعر اهمیت بیشتری دارد چراکه خیلی وقت ها شمس لنگرودی برای به تعادل رساندن موسیقی شعرش از کلمه های نسبتن منسوخ هم استفاده می کند تا هارمونی موسیقایی آن حفظ شود

در آب دریاچه فرو شو /ومرا /در آتش خاموشت /شست وشو ده

شعر شمس لنگرودی شعر پر مخاطبی است , من به عنوان یکی از مخاطبان شعرش سعی کرده ام مولفه هایی که باعث استقبال گسترده از شعرش شده اند را برگزینم :

- زبان ساده

- لحن رسولانه زبان

- موسیقی شعر

- ساختمان ساده شعر

- کوتاه نویسی

- نگاه فلسفی وهستی شناسانه

- طنز

استفاده شمس لنگرودی از مولفه ها ی یاد شده در شعرش و ترکیب آنها به شکل مناسبی با

رمانس /آرمان , از او شاعری ساخته است که توانسته در خشکسالی مخاطب شعر, شالیزارش را سبز نگاه دارد و چشم اندازی حلال برای مخاطب بسازد

1. بارها شنیده وخوانده ام که , رمانس با تغزل یکی گرفته می شود در حالی که تغزل تنها یکی از وجوه چندگانه ی آن است

هیچ نظری موجود نیست: