۱۳۸۷ اسفند ۲۳, جمعه

منتظر شق‌القمر نباشید!





گفت و گو با شاپور جورکش درباره ی جوایز ادبی

رسول رخشا / علی مسعودی نیا :«شاپور جورکش» علاوه بر آنکه منتقدی حرفه‌ای و صاحب‌نظر در عرصه شعر به‌شمار می‌آید، در کسوت شاعر نیز به عنوان چهره‌ای فعال و موفق، شناخته شده است. او به‌رغم دوری‌ از مرکز و سکونت در شیراز، ارتباط مستمری با مطبوعات ادبی دارد و همواره نظریات قابل اعتنای خود را، بدون محافظه‌کاری و با بی‌پروایی تمام ابراز کرده است. از این گذشته وی در مباحث تئوریک شعر امروز ایران نیز صاحب‌نظر است و با کتاب «بوطیقای شعر نو»؛ توانسته وجه دیگری از شخصیت ادبی‌اش را آشكار كند و به اثبات برساند. «جورکش» علاوه بر اینکه در دوره اول جایزه شعر کارنامه، یکی از برگزیدگان بوده، در ادوار بعدی نیز در میان هیات داوران آن جایزه، از نزدیک با مسائل و مصائب برگزاری جوایز شعر درگیر بوده است و به تازگی نیز نامش در میان اعضای هیات داوران جشنواره شعر «نیما» به چشم می‌خورد. همین خصایص انگیزه مناسبی شد تا با او در باب علل عدم‌موفقیت جوایز حوزه شعر در ایران گفت‌و‌گو کنیم و نظرش را در باب راهکارهای قابل دسترسی در جوایزی که تازه پای به عرصه شعر امروز ایران نهاده‌اند جویا شویم.
آقای جورکش! چرا در ایران جایزه ادبی‌ معتبر و ماندگاری- به خصوص در حوزه شعر- نداشته‌ایم که هم ارزش معنوی و فرهنگی پایداری داشته باشد و هم ارزش مادی قابل قبولی؛ یا اگر هم بوده، بعد از دو، سه سال كارش به تعطیلی كشیده است؟
گمان نمی‌کنم این‌طور باشد. برای اینکه کفران نعمت نشود، باید گفت در ایران جوایزی داشته‌ایم که نوبل لقمه چپ‌اش بوده. هزار غلام زرین‌کمر، هزار کنیز ختایی، صد بار شتر جواهر و... بخشی از صله‌ای بوده که دربار به شاعران ستایشگر و مبلغ می‌‌داده. آن هم در دوره‌ای که قحطی بیداد می‌کرده. گاهی هم‌وزن شاعر طلا می‌داده‌اند و می‌شود تصور کرد که از یکی دو روز مانده به وزن‌کشی، شاعر خود را به آب‌نمک می‌بسته تا پروارتر شود. و می‌توان خیال کرد که شاعرانی که قرار بوده دهان‌شان پر از جواهر شود، از پیش به کشیدنِ دندان‌های عقب مشغول می‌شده‌اند و احتمالا با گذاشتن گردو در دهان تمرین می‌کرده‌اند که گاله‌هایی درخور بلعیدن یک قصر تدارک ببینند. عمل دهان ـ ‌بینی هم احتمالا خیلی سخت بوده که حافظ می‌گوید: قصر فردوس به پاداش عمل می‌بخشند... ولی در چند نسل گذشته، هنرمند دندان طمعش را کشیده و جایزه‌های خصوصی از حد نمادین تجاوز نکرده؛ چرا که اگر قرار باشد روی مادیات تکیه شود، توان جایزه دولتی مسابقه را می‌برد و این یعنی تعطیل شدن فکر مستقل.
با مروری بر تاریخ اعطای جوایز ادبی در ایران كه قدمت چندانی هم ندارد، آیا جایزه خاصی را به خاطر می‌آورید كه توانسته باشد جریان‌ساز و تاثیر‌گذار باشد؟
در داستانی از «هزار و یك‌شب»، مردی هست كه دور دنیا می‌گردد تا خوشبخت‌ترین آدم روی زمین را پیدا كند. حالا تصورش را بكنید كه آدم‌های آن دوره و زمانه، تند و تند زاد و ولد كنند تا در مسابقه خوشبخت‌ترین آدم شركت كنند: هیچ اثر بزرگی به انگیزه جایزه خلق نمی‌شود. بر‌عكس، تا دهه پنجاه، نوعی گریز از جوایز ادبی در ایران معمول بود، چرا كه خاطره‌ صله‌های درباری را زنده می‌كرد. وقتی هنر تمام كاركردهای اجتماعی خود را از دست می‌دهد، جایزه به صورت یك انگیزه دست‌ساز جای كاركردهای اجتماعی را می‌گیرد. جامعه ادبی چند دهه پیش منتظر بود كه كی شعری از «شاملو» منتشر می‌شود و آن شعر بخشی از زندگی را شكل می‌داد. درست یا غلط، شعر «وارطان» سرنوشت خیلی‌ها را رقم می‌زد. هنر سرنوشت‌آفرین بود و خود را والاتر از جایزه می‌دید. این روزها جوایز ادبی گاهی اوقات حكم رفع تكلیف دارند: به جای اینكه دو، سه مطلب تحلیلی و انتقادی روی یك مجموعه شعر یا داستان چاپ شود، جامعه آسان‌طلب روشنفكری، به آن مجموعه جایزه می‌دهد و خود را خلاص می‌كند. كاری كه یك نقد خوب می‌كند، از هیچ جایزه‌ای ساخته نیست. در بیست ساله اخیر این‌همه جایزه داده شده، ولی كمتر باعث آفرینش اثر دومی شده كه بهتر از اثر برنده باشد. متاسفانه نمونه‌هایی هست كه نشان می‌دهد بعضی جوایز با چنان اهانتی از سوی برگزار‌كنندگان همراه است كه تاثیر تلخ آن دیرتر از شیرینی‌ جایزه می‌پاید. پدر‌سالاری اعطاكنندگان، به خیال اینكه مبادا مدعی تازه‌ای را در آستین پرورش دهند، یا به گمان اینكه جایزه باعث خشكیدن فكر و توقف آفرینش نشود، برای حفظ تعادل، تحقیر را چاشنی جایزه می‌كنند. در مجالی‌ بازتر جا دارد كه این آسیب را با موارد مشخص در جامعه‌ روشنفكری كه زیر علم دموكراسی سینه می‌زند وا‌شكافی كرد. سعه صدر روشنفكرانی مثل «محمد مختاری» سال‌هاست كه به خاك سپرده شده. در مجموع دور از واقعیت نیست كه بگوییم جوایز ادبی اگر لطمه نزنند هنر كرده‌اند، جریان‌سازی پیشكش‌شان.
با توجه به اینكه معیار داوری در شعر چارچوب چندان مشخصی ندارد و به هر حال تا حدود زیادی بر‌می‌گردد به سلیقه شخصی داور، برای رسیدن به منصفانه‌ترین و بی‌غرض‌ترین داوری ممكن چه باید كرد؟ چطور می‌شود به تمام نحله‌ها فرصت حضور داد؟
به نظر این‌طور نمی‌رسد كه معیار نا‌مشخص باشد. این‌همه كتاب و مقاله‌های تحلیلی در مورد شعر در غرب و شرق در‌آمده و در دانشگاه‌ها تدریس شده. شعر در وهله اول اگر شعر باشد در هر نحله‌ای خود را به رخ می‌كشد. نحله‌ شعری به خودی خود نمی‌تواند امتیازی برای شعر كسب كند و شعر مثل هر پدیده دیگر، معیارهای معینی دارد. اگر فرضا معیارها نا‌‌‌نوشته هم باشند، در هر هیات داوری، داوران خود را موظف می‌بینند بر سر سنجه‌هایی خاص توافق كنند. معیارهایی كه تا به حال در داوری جشنواره‌های گوناگون شعر طرح شده، اگر به شكلی نظام‌مند بررسی شوند، خواهیم دید كه وضعیت چندان هم بی‌در و پیكر نیست. برای مثال در داوری شعر كارنامه‌ سال هشتاد، بیست معیار مطرح شد كه حاصل جمع‌بندی سنجه‌های پیشین به اضافه مواردی بود كه تا آن روز در شعر مطرح بود و در مجله كارنامه شماره 33 چاپ شد. جالب اینكه هنگام قرائت آن معیارها در سالن جشنواره، هیچ‌كس از افراد ذی‌نفع حاضر به شنیدن آنها نشد و برعكس، همگی با احساساتی ملتهب، فقط منتظر برنده‌شدن بودند. اگر قرار است جایزه‌ای با كیفیت متفاوت برگزار شود، ذات نام «كارشناسی» ایجاب می‌كند كه معیارهای دقیق‌تری هم از پیش اعلان شده‌باشد.
در شرایط فعلی كه جمعیت كتاب‌خوان ما به شدت كاهش یافته و به‌ویژه كتاب‌های شعر خوانندگان اندكی دارند، فكر می‌كنید كه جایزه ادبی می‌تواند تاثیری بگذارد بر جایگاه شعر و میزان شعرخوانان جامعه؟
با جایزه منتظر شق‌القمر نباشیم. اگر هدف هنر را فرهنگ‌آفرینی و اندیشه‌گری در فرهنگ بدانیم، در وضعیت فعلی آنكه عمر بر سر كلمه می‌گذارد، لابد زندگی مادی اقناعش نكرده و الا كنارش نمی‌گذاشت. جایزه شاید بخش كوچكی از این خسران را بخواهد جبران كند، ولی نمی‌تواند. وقتی از «نای‌پل» درباره جایزه نوبل می‌پرسند كه چه احساس داری، می‌گوید همه دوستانم را هم از دست داده‌ام... مجریان جوان جوایزی چون جایزه «نیما» همین قدر كه خاطر جمع باشند در این راه تجربه‌های پیشین را جمع‌بندی كرده و كمی بهبود بخشیده‌اند، باید از آنان سپاسگزار بود. امید به اندیشمندان نسل جوان است كه به‌رغم هشدارهای تجربه، آدم‌هایی مثل مرا چشم‌به‌راه نگه می‌دارد و به همراهی می‌كشد. آرزوی همه ما سامان گرفتن موقعیت شعر است. من هم به سهم خود آرزو و تقاضا دارم برای شفاف‌سازی و پیشگیری از هیاهو در برگزاری جشنواره‌ها این چند پیشنهاد مورد بررسی قرار گیرد: الف- معرفی حامیان مالی جایزه‌ها، ب- اختصاص یك سایت ویژه به برنامه كه روزانه به مخاطبان و شركت‌كنندگان اطلاع‌رسانی كند. ج- نحوه گزینش نهایی حتی‌المقدور با جزئیات تشریح شود تا شائبه اعمال نظر به حد‌اقل برسد. د- معیارهای داوری دقیقا از پیش اعلان شود، والا حتی در مواردی كه برای داستان و شعر كدگذاری شده امكان اعمال نظر وجود داشته. ه- همچنان‌كه قبلا در مقاله‌ای با عنوان «نقد و نقدینه ما» آمده، نوشتن یك نقد خوب بر شعر انتخابی و معرفی زیبایی‌شناسی آن موثر‌ترین رویداد برای آن شعر است. نقد مكتوب در یك جایزه‌ می‌تواند یك تفاوت كیفی نسبت به جایزه‌های دیگر باشد. این حداقل معیار اگر رعایت نشود به عقیده من بهتر است آدم نیرویش را صرف كار دیگری بكند چون این طور جشنواره‌ای نه تنها چیزی را حل نمی‌كند، بلكه برای شركت‌كننده سوءتفاهم و برای داور و كارشناس بدنامی ایجاد می‌كند كه اصلا به دردسرش نمی‌ارزد.
جوایز دولتی و جوایز خصوصی همواره در دو جبهه‌ كاملا متقابل صف‌آرایی كرده‌اند. یعنی انگیزه‌ سیاسی همه‌چیز را تحت تاثیر قرار داده است، به طوری كه به ندرت حتی اثری را می‌یابید كه هم‌زمان در یك جشنواره دولتی و خصوصی كاندیدا یا برنده جایزه باشد. این رویكرد را چگونه ارزیابی می‌كنید و در این میان تكلیف ادبیات چه می‌شود؟
فارغ از نام‌گذاری‌های دموكراسی ـ دیكتاتوری، كمتر دولتی دوست دارد اندیشه مستقل را حمایت و تشویق كند. جایزه‌های دولتی در كمتر جایی اعتبار هنری داشته؛ چون هنر، سیاست را به مثابه یك ابژه خارجی نگاه می‌كند و به قول آقای «ضیاء موحد»، حقیقت برایش مهم است، نه هیچ‌چیز دیگر. در شوروی گوركی، سولژنستین، در فرانسه بودریار را به یاد آوریم. در آلمان گونترگراس رابطه خود با دولت را سالیان سال مخفی نگه می‌دارد تا حفظ اعتبار خود را به تاخیر بیندازد. در ایران هنرمندان تئاتر و موسیقی و سینما به جوایز دولتی حساسیتی ندارند، چون هنرشان به سرمایه دولتی وابسته است. اما در مورد ادبیات مكتوب، یك قانون نا‌نوشته مردم را متوقع می‌كند و به هزار زبان از شاعر و نویسنده می‌خواهد كه با سیاست یكی نشود. شاید به این خاطر كه شعر، هنر ملی است. شاید به این خاطر كه مردم هنر را اهرمی در برابر سیاست می‌‌پندارند. انگار ذات كلمه همچنان برای ما هاله‌ای ماورایی دارد. بازیگر مجاز است جایزه دولتی را با افتخار روی دست بلند كند. اما شاعر و نویسنده در هر وضعی باید به قاموس كلمه مثل سوگندی وفادار بمانند. گویی شاعری كه جایزه دولتی می‌گیرد، حكم انصراف از آفرینش هنری خود را امضا می‌كند. درست یا غلط، این یك سنت دیر‌پاست. وقتی آقای حقوقی جایزه خصوصی جلالی را می‌گیرد تاكید می‌كند كه «من قبلا جایزه خودم را از مردم گرفته‌ام». در جوایز خصوصی اصرار بر جنبه مادی می‌تواند به رقابتی مالی دامن بزند كه طبعا برنده نهایی آن دولت می‌تواند باشد كه دست توانا‌تری دارد.

هیچ نظری موجود نیست: