۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه

نترسید، نترسید ... همه چیز تحت کنترله





درباره ی نگران نباش / مهسا محبعلی

" بروز آشفتگی در هیچ خانه ای ناگهانی نیست ، بین شکاف چوبها ، تای ملافه ها ، درز دریچه ها و چین پرده ها غبار می نشیند، به انتظار بادی که از دری گشوده به خانه راه بیاید و اجزاء پراکندگی را از کمینگاه آزاد کند " *
بروز آشفتگی دراین داستان در همان سطرهای اول پیدا می شود، با خبر اینکه زلزله تهران را لرزانده است ، اما این همه ی آشفتگی و هیاهوی آن نیست که گویی تنها دلیل محکمه پسندی است تا ما پای روایت دختری بنشینیم که معتاد به مواد مخدر است والبته همین امر نیزخود، شکلی از آشفتگی خانه ای است که او در آنجا زندگی می کند، شادی در خانه ای است که تقریبن همه ی اعضای خانه یعنی مادر ، پدر ، مادربزرگ ( مامان ملوک ) ، آرش ( برادر ) ، خدمتکار( گلین خانم ) صاحب مشکلات و گرفتاری های شخصیتی و ذهنی هستند و ظاهرآ تنها بابک برادر بزرگ درمیان خانواده نرمال تر ازبقیه است، هرچند در طول داستان متوجه می شویم که خانواده آنها از نظرجایگاه اجتماعی، سطح بالا وقابل توجهی دارند ، پدر استاد دانشگاه است ، مادر درجوانی فعالیتهای انقلابی و روشنفکری داشته شادی و برادرش ارش با موسیقی آشنا هستند و... لرزه های نیمه شب شروع خوبی شده است برای جر وبحث ها و شلوغ بازی های بی سروته در خانه وانتقال اضطراب وهراس بیش ازاندازه به فضای داخل آن ، درواقع ما با زلزله ای در این خانه روبرو هستیم که ناشی از زلزله ی درون هریک از آدم هایی ست که درآن زندگی می کنند و بروز این آشفتگی از درون هریک ازآنهاست که ناگهانی ست واز قضا پررنگ تر از زلزله ی پنج ریشتری شهر تهران است و همین امر دررابطه با باقی شخصیت های این داستاننیز مصداق دارد .
نگران نباش روایتی است از شادی ، دختری که داستان یک روز تهران را در زلزله برایمان به تصویر می کشد ، از صبح تا شب ، از خودش ، خانواده ، دوستانش ، کوچه و خیابان های تهران و زلزله و اعتیاد حرف می زند
مهسا محبعلی درکشف ایده ی داستا نش موفق بوده است، زلزله در تهران به خودی خود آنقدرها جذابیت دارد که مخاطب را با دهان نیمه باز به دنبال سطرها بکشاند واما بالاترو بهتر از زلزله، توازی آن با داستان اعتیاد و البته متاسفانه، سرعت گرفتن قصه ی اعتیاد وجاذبه های توصیفی آن در داستان در مقایسه با زلزله که به گمانم تعادل داستان را شکسته است .
داستان نویس با محور قراردادن اعتیاد به طور عملی موضوع تهران و زلزله را تبدیل به زمینه ای برای پیش برد داستان می کند یعنی از تهران تنها چند جا با مشخصات بسته و خاص، دیگری ردی در داستان نمی بینیم تهرانی که بالقوه می توانست صاحب ظرفیت های فراوان تصویری ، مفهومی و داستانی باشد اما این اتفاق نمی افتد و ما تنها متمرکز می شویم روی روایت راوی اول شخص –شادی – که مدام در حال مرور ذهنیات خودش و اطرافیانش هست ، شادی بی قرار و مضطرب است چه در خانه و چه وقتی که در جستجوی مواد / جنس خانه را ترک می کند وبه خانه ی اشکان دوستش ویا خانه تیمی ای که دیگر دوستانش آنجا هستند سر می زند
داستان نویس درست ودقیق حالات درونی شادی واطرافیانش را توصیف و به تصویر می کشد ، وصف دوقطب اعتیاد یعنی نشئگی وخماری وحد فاصل این دو حالت را در شخصیت های داستان به خوبی جا انداخته است و همچنین روحیه ستیزه جوی نسلی عصیان گر و آنارشیست که حالا دراینجا با موضوع اعتیاد هم آمیخته شده ، به خوبی از کار در آمده است، یکی ازچیزهایی که می تواند این روحیه را به خوبی معرفی کند ادبیات این نسل در گفتار و محاوره شان است که مهسا محبعلی با هوشیاری توانسته است با انتخاب یک زبان انرژیک برای راوی و ترکیب آن با یک طنز روشن و جسورانه به لحنی دست یابد که علاوه بر داشتن آشفتگی ذاتی ، پویا ، تند وتیزو باورپذیر هم باشد
توصیف ، تصویرسازی وفضاسازی قسمت هایی که شادی در فضاهای بسته و خانگی است جاندار و پر انرژی هستند اما فضاها وتصویر های خارجی در کوچه وخیابان به قدرت و تاثیرگذاری داخلی ها نیستند ،درواقع این هم در ادامه بحث بالا ست که داستان اعتیاد برجسته تر وموفق تراست چرا که فضاهای داخلی اغلب مربوط به اعتیاد و خارجی ها مربوط به شهر تهران است .
درپایان باید اشاره کنم ، به خوانش دیگری که می توان از این داستان داشت ، بنظرم می توان تمام تحولات و دگرگونی های شهرو زلزله را با یک انقلاب و یا تحول اجتماعی نیزهمانند دانست ، آشفتگی های سطح شهر، آدم ها و جوان ها و انتظاری که هریک از آنها دارند دسته یا گروه هایی که جوان ها در جاهای مختف شهر درست کرده اند وبا تکرار و تاکید بر این جمله که : " شهر در دست ماست " که گویی آنها در حال تسخیر شهر هستند و یا واضح ترازاینها در فصلی که جوان ها ومردم به مغازه ها حمله می کنند و آنها را غارت می کنند ، همزمان پروین( چریک هم رزم مادر شادی ) بر روی سقف یک ماشین با یک بلندگوی دستی در حال خواندنیک سرود انقلابی است و همین طور حضور نیروی انتظامی در برابرمردم و اتفاقن تاکید با جمله متناقضی که رو به آنها می گوید : " نترسید.....همه چیز تحت کنترله ....وحشت نکنید ...." به گمانم نباید ازاین رویکرد داستان هم دور افتاد
مهسا محبعلی هر چند توانسته است انتظارات اساسی و مهم داستانش را در برابر مخاطب به خوبی کنترل کند ،اما تردید ندارم که با سخت گیری بیشتر می توانست رمان کم نظیری بیافریند
بعدالتحریر: سطرهای آغازین "خانه ی ادریسی ها" را که بر پیشانی یادداشت مرور می کنم، تازه یادم می آید که این رمان هم مربوط می شد به یک انقلاب و روزهای حوالی آن درعشق آباد ترکمنستان که قصه ی این تحولات واتفاقات در خانه ادریسی ها می گذشت ....

* شروع رمان " خانه ادریسی ها " غزاله علیزاده

هیچ نظری موجود نیست: