
درباره ی ابوالقاسم لاهوتی رسول رخشا این یادداشتها -اگر ادامهدار شدند– قرار ندارند که سمتوسویی انتقادی یا تحلیلی بگیرند چراکه قرار گذاشتهاند تنها یادآور نام شاعرانی باشند که در مسیر پرداخت صد ساله شعر مدرن فارسی تا به امروز به گونهای حضور داشتهاند. (با احتساب کارهای منفرد، منزوی، بیبرنامه، بیتفکر و اغلب شکست خوردهی پیش ازنیما شعرمدرن ما همان صد سالاش هست) اما بنا به دلایل گوناگونی یا از ذهنها پاک شدهاند، یا در حد نام از آنها مانده و توجهی به آثارشان نمیشود یا هستند هنوز و حتی نام آنها گاه وبی گاه میا ن نام شاعران نامی چشمکی میزند اما چنان که شعرشان شایسته بوده، قدر ندیدهاند و کم دیده شدهاند به هر حال پرداختن به ریشههای این دلایل، حکم خودکشی دارد برای هر محقق جوانی که باید جاناش را تا پایان بگذارد ودر نهایت ناموفق. از آنجا که قرار این یادداشتها و قرار ما اینست که صرفاً رفتاری "جهت اطلاع" داشته باشیم، سعی نگارنده هم این میشود حتی المقدور آنها را کوتاه ببندد و کوتاه همراه با نمونههای شعر، حتی المقدور... □ نخستین شعر نو در ایران نخستین شعر نو در ایران را ابوالقاسم لاهوتی در سال ۱۲۸۸ خورشیدی سروده است. هرچند بسیاری این صفت را به تقی رفعت (در یادداشتی به تقی رفعت هم میپردازیم) نسبت میدهند دلیلاش هم اینست که رفعت تئوریسین وتحلیلگر خوبی برای شعر نو بود و در مقابل مدافعان شعر سنتی به هیچرو کوتاه نمیآمد واز طرفی هم، لاهوتی نظامی طغیانگری بود که مدام زندگیاش در فراز و فرود کودتا و ضد کودتاها بود واز این شهر به آن شهر و از این کشور به آن کشور در رفتوآمد بود و آنچنان که باید به شعر نمیرسید. ابوالقاسم لاهوتی نام اصلیاش ابوالقاسم الهامیست، در سال ۱۲۶۴ خورشیدی (جاهایی ۶۵ یا ۶۶ هم آمده است) در کرمانشاه متولد شد و در فروردین ۱۳۳۶ (جایی ۳۵ هم آمده است) در مسکو در گذشت. پدرش کشاورزی ساده (یا کفشدوزی) اما اهل ادب وشعربود. ۱۶ سال داشت که به تهران آمد و یکی دو سال بعد اولین غزل خود را که لحنی آزادیخواهانه داشت، چاپ کرد. نخستین اشعارش در روزنامههای حبلالمتین و ایران نو وهفته نامهی هدف منتشر میشود. خیلی جوان بود که وارد ژاندارمری شد واین روزها همزمان با دوران مشروطهخواهی بود و از آنجایی که لاهوتی صاحب اندیشههای آزادیخواهانه بود روابطش را با انقلابیون و روشنفکران مشروطهخواه گسترش داد. او به ریاست ژاندارمری قم و سپس تبریز میرسد، با طرح کودتایی تبریز را تصرف میکند و طرح تصرف تهران را میریزد اما با شکست روبرو میشود ودر بهمن ۱۳۰۰ مجبور میشود به قفقاز بگریزد و بعد نخجوان وتاجیکستان. در آنجا به عضویت حزب کمونیست در میآید و فعالیتهای نظامی، سیاسی و فرهنگی فراوانی انجام میدهد. در سال ۱۳۲۶ به ریاست افتخاری آکادمی علوم تاجیکستان میرسد و حتی دورهی کوتاهی وزیر فرهنگ تاجیکستان امروزی میشود، برای اولین بار او بود که دستگاه چاپ را به دوشنبه برد و در آنجا تئاتر حرفهای را به صحنه کشاند (هماکنون تئاتر بزرگ دراماتیک تاجیکستان به نام اوست) و دیگر تا پایان عمرش همانجا میماند و هرگز به وطن باز نمیگردد. لاهوتی درتاریخ فرهنگی وسیاسی معاصر تاجیکستان چهرهی تأثیرگذاریست وتاجیکها به پاس خدمتهایی که لاهوتی برایشان کرده علاقهی زیادی به او دارند. برخلاف آنچه که در ایران وجود دارد، یعنی از آن احترام و علاقه به آن شکل خبری نیست که لابد دلایل تاریخیاش نیز یافت مینشود! آثار نوشتاری و شعر به جامانده ازلاهوتی : - کاوهی آهنگر - قصیدهی کرملین - تاج وبیرق - ادبیات سرخ - ایراننامه - جنگ آدمیزاد با دیو - مجموعه اشعار - ترجمهی شاهنامهی فردوسی به روسی و ترجمهی سرود انترناسیونال.... سرود جهانی و همبستگی طبقه کارگر در سراسر دنیا، این سرود را اوژن پوتیه در سال ۱۸۷۰ به زبان فرانسه سروده است که بعدتر به اغلب زبانهای دنیا برگردانده شده. سرود انترناسیونال به طور خاص میان کمونیستها و جریانهای چپ و کارگران محبوبیت زیادی داشته است، در ایران هم چند بار ترجمه شده است اما ابوالقاسم لاهوتی اولین مترجم آن بوده است : برخیزای داغ لعنت خورده دنیای فقر وبندگی جوشیده خاطر ما را برده به جنگ مرگ و زندگی باید از ریشه براندازیم کهنه جهان جور و بند وآنگه نوین جهانی سازیم هیچ بودگان هرچیز گردند روز قطعی جدالاست آخرین رزم ما انترناسیونالست نجات انسانها وسرود به همین ترتیب با ترجیع بند انترناسیونالست ادامه مییابد.... لاهوتی به شیوههای چهارپاره، غزل، شکسته یا همان نیمایی امروز و هجایی شعر میسروده. دکتر شفیعی کدکنی به اهمیت شعر هجایی لاهوتی و تأثیر آن در شکلگیری شعر کردی اشاره میکند و دربارهی این نوع شعر میگوید: شعر هجایی شاید یکی از گریزگاههای رهایی از وزن و قوالب کلاسیک شعر ما باشد. فقیری خری پیر و تنبل داشت که پا از زمین با زور بر میداشت .... یا ... یادم میآید، گرسنه بودیم پیراهنی هم، در برنداشتیم بجز چشمتر، بجز درد سر ما هیچ چیز دیگر نداشتیم مدل فکری او نسبت به زن در دوراناش قابل اهمیتست در شعر «صنم شرق» خطاب به زنان: برخیز از خوابای صنم شرق برخیز و به پا کن علم شرق بی شخص تو در راه ترقی هرگز نرود یک قدم شرق منهای تو درجمله عالم صفریست به جای رقم شرق ای دختر زحمتکش ایران برخیز و به پا کن علم شرق شعر وفای به عهد (نخستین شعر نو در ایران – ۱۲۸۸ خورشیدی) وفای به عهد اردوی ستم خسته و عاجز شد و برگشت برگشت، نه با میل خود، از حملهی احرار ره باز شد و گندم و آذوقه به خروار هی وارد تبریز شد از هر در و هر دشت از خوردن اسب و علف و برگ درختان فارغ چو شد آن ملت با عزم و اراده آزاده زنی بر سر یک قبر ستاده با دیدهای از اشک پر و دامنی از نان لختی سر پا دوخته بر قبر همی چشم بی جنبش و بیحرف، چو یک هیکل پولاد بنهاد پس از دامن خود آن زن آزاد نان را به سر قبر، چو شیری شد. در خشم: - در سنگر خود شد چو به خون جسم تو غلتان تا ظن نبری آنکه وفادار نبودم فرزند! به جان تو بسی سعی نمودم روح تو گواهست که بویی نبد از نان مجروح و گرسنه ز جهان دیده ببستی من عهد نمودم که اگر نان به کف آرم اول به سر قبر عزیز تو گذارم برخیز که نان بخشمت و جان بسپارم تشویش مکن، فتح نمودیم، پسر جان! اینک به تو هم مژده آزادی و هم نان و آن شیر حلالات که بخوردیم ز پستان مزد تو، که جان دادی و پیمان نشکستی. بازگشت به وطن / ۱۲۹۴ خورشیدی در غم آشیانه پیر شدم باقی از هستیم همان نامی ست مُردم از غصه این چه ایامیست من که از این حیات سیر شدم گفتم ار چند نیست بال و پرم نتوانم سوی چمن بپرم چنگ و منقار و سینه هست و سرم خز- خزان تا به باغ میگذرم چمن آمد ز دور در نظرم قوت آمد به زانو و کمرم لانه یی دید چشمهای ترم چون رسیدم کباب شد جگرم دیدم این نیست آشیان دامیست آه... من باز هم اسیر شدم. سنگر خونین، نخستین شعر شکستهی (نیمایی) لاهوتیست که ترجمهی یکی از اشعار ویکتور هوگو (۱۳۰۲) که در مسکو نوشته شده است، شعر شکستهی (نیمایی) نخستین بار توسط خانم شمس کسمایی تجربه شده بود. سنگر خونین رزمآوران سنگر خونین شدند اسیر با کودکی دلیر به سن دوازده. - آنجا بُدی تو هم؟ - بله! با این دلاوران. - پس ما کنیم جسم تو را هم نشان به تیر تا آنکه نوبت تو رسد، منتظر بمان! یک صف بلند شد همه لول تفنگها آتش جرقه زد تنِ همسنگرانِ او غلتان فتاد بر سر خاشاک و سنگها. - "اذنم بده به خانه روم تا کنم وداع با مادر عزیز" – (به سلطان فوج گفت) الساعه خواهم آمد." - عجب حقهای زدی! محکوم کیستی اگر اصلاً نیامدی؟ خواهی زچنگ ما بگریزی به حرف مفت! - "سلطان نه." – (داد پاسخ او، کودک شجاع) - "خانهات کجاست؟" - "پهلوی آن چشمه، این طرف." - "ها... پس برو." - "چه گول زد او را" (میان خود، سربازها به مسخره گفتند آن زمان) خِرخِر و ناله دم مرگ دلاوران با قاه قاه خنده بد آغشته ناگهان شوخی شکست، هرکه به حیرت نظرکنان محکوم خردسال، میآمد ز پشت صف! آمد میان کوچه به دیوار تکیه داد خونسرد و بیتزلزل و مغرور ایستاد آنجا که پیکر رفقایش به خون فتاد - "این من!" (کشید عربده) "خالی کنید تیر... وحدت و تشکیلات سرو ریشی نتراشیده و رخساری زرد زرد و باریک چو نی سفرهای کرده حمایل، پتویی بر سر دوش ژندهای بر تن وی. کهنه پیچیده به پا، چونکه ندارد پاپوش در سرِ جاده ری چند قزاق سوار از پِیَش آلوده به گرد. دستها بسته ز پس، پای پیاده، بیمار که رود اینهمه راه؟ مگر آن مرد قوی همت صاحب مسلک که شناسد ره و چاه. خسته بُد، گرسنه بُد، لیک نمیخواست کمک نه ز شیخ و نه ز شاه بجز از فعله و دهقان، نه به فکر دیّار. ز سواران مسلح یکی آمد به سخن که دلاش سوخت به او - "آخر ای شخص گنهکار" (چنین گفت به او) "گنهت چیست بگو!" بندی از لفظ "گنهکار" برآشفت به وی گفت: "ای مرد نکو گنهم اینکه من از عائله رنجبرم زاده رنجم و پرورده دستِ زحمت نسلام از کارگران حرف من اینکه چرا کوشش و زحمت از ماست حاصلاش از دگران؟ این جهان یکسره از فعله و دهقان برپاست نه که از مفتخوران غیر از این من ز گناه دگری بیخبرم" دیگری گفت که: "گویند تو آشوب کنی ضد قانون و وطن دشمن شاهی و بیدینی و دهری مذهب جنگجو، فتنه فکن پرده از کار برانداز و مپیچان مطلب راستی گوی به من تو مگر عاشق حبس و کتک و تبعیدی؟" "تندتر میدوی از من، اگر آگاه شوی (دادش اینگونه جواب) این زمان دولت و دین آلت اشراف بود رنجبر، لخت و خراب حیله است این سخنان، کاش که میفهمیدی." این عبارات مُطلّا همه موهوماتست بند راه فقرا. چیست قانون کنونی، خبرت هست از این؟ حکم محکومیِ ما بهر آزاد شدن در همه روی زمین از چنین ظلم و شقا چاره رنجبران وحدت و تشکیلات است. دیوان کامل اشعار لاهوتی را میتوان از طریق سایتهای زیر دانلود کرد: منابع : تاریخ تحلیل شعرنو/ شمس لنگرودی ایران در سه قرن اخیر/ علی رضا اوستایی ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت/ شفیعی کدکنی دیوان ابوالقاسم لاهوتی/ به کوشش احمد بشیری وسایتهای آفتاب و آشیان |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر