۱۳۸۷ دی ۹, دوشنبه

فانوس را كمي بالاتر بگير!

نوشته ي زير يادداشتي است بر يادداشت «كدام روشنفكر» نوشته ي «حافظ موسوي» كه در روز سه شنبه 28/4/83 در صفحه ادبيات شرق چاپ شده بود.

فانوس را كمي بالاتر بگير!*

صرف نظر از اينكه اطلاعيه گروهي از روشنفكران در حمايت از هاشمي رفسنجاني در دوم انتخابات در رسانه ها به اين شبهه دچار شده است يا خير، كه آيا آنها نمايندگان كل روشنفكران بوده اند يا اكثريت و يا اقليت آنها و يا حتا اينكه امضاي تني چند از اعضاي كانون نويسندگان نمايانگر تائيد كانون به اين كار بوده است يا خير، پس از خواندن يادداشت جناب آقاي حافظ موسوي سؤالات كلي برايم مطرح شده كه در زير مي آورم :

آقاي موسوي اشاره كرده است:‌ « آيا آن گروه از روشنفكران كه اين اطلاعيه را امضاء نكردند و برخي از آنها همان ابتدا اعلام كردند كه در اين انتخابات شركت نخواهد كرد، روشنفكر به حساب نمي آيند؟»

من فكر مي كنم در اين ميانه بحث بر سر اين نيست كه چه كسي روشنفكر است و چه كسي روشنفكرتر،‌بهتر نيست سوال كنيم كه ما چطور بايد تمييز بدهيم كه كدام رفتار در اين ميانه صحيح تر بوده و يا هست، مگر نه اينكه بايد از تحليل كردن و استدلال آوردن و به سخن در آمدن از شرايط موجود به تصوير كردن چپ و راست خود بنشينيم تا شايد بتوانيم تعريفي از راه درست را به ارمغان بياوريم، آيا اعتراضي كه از آن ياد مي كنيد تنها به سكوت بايد ختم شود واعتراض يعني ،‌راي ندادن، شركت نكردن و سكوت و تحريم كردن.

چرا روشنفكران معترض به اين جريان، با آن استدلال هايي كه از آن ياد مي كنيد به ميدان نيامدند و تحليل خود را از شرايط موجود و رسيدن به سكوت ارائه ندادند. تا با اثرگذاري شان جهت پيكان را روي گردان كنند؟ يا اينكه اين استدلالات در دايره كوچك چند دوست بوده است و در همان ميان مي چرخيده است.

چرا روشنفكر بايد اعتراضش را با نيامدن به ميدان به ثبت كند.

بهتر نيست اعتراض را متناسب با عرصه موقعيت موجود تعريف كرد پس روشنفكري در كجا به كار مي آيد.

فكر نمي كنيد ساده ترين راه در هر كاري قرارگيري در موضع انفعالي ست و سخت ترين كار تصميم گيري صحيح و نشان دادن كردار و كنش منطقي است آن هم در معادله اي كه يك سمت آن سياست است .

و اينكه فكر نمي كنيد كه روشنفكران معترض در اين راه ساده ترين و كم دردسرترين راه را برگزيدند (هرچند كه شايد به آنها بايد حق داد چرا كه خستگي بر هر انساني حادث مي شود آن هم در اين روزگار عجيب)

مگر نه اينكه روشنفكر بايد متناسب با ساحت قرارگيري در موقعيت به توليد و توزيع انديشه اش بپردازد. - اين موضوع بدان مفهوم نيست كه از حقيقت و آزادي فاصله بگيريم كه اتفاقن براي رسيدن به آن است- تا بتواند راهگشا باشد. مگر نه اينكه ما در ايران هستيم و ابتدا بايد تعريف مشخص و روشني از موقعيت سياسي و اجتماعي و فرهنگي خود بدهيم و بعد به ترسيم مختصات حقوق فردي و شهروندي خود بپردازيم.

(آيا خانم شيرين عبادي با سكوت به موقعيت كنوني اش رسيده است، يا تلاش فراوان و جنگ با هيولاي خفقان). درست است كه بايد به نقض حقوق حقه خود اعتراض كرد؟ اما بنظر شما نبايد كه در ابتدا، كليات اين حقوق تبيين شود و هر جزيي جايش را پيدا كند تا ما بتوانيم به قسمتي يا كلي از آن اعتراض كنيم.

آيا روشنفكر ما در وهله اول نبايد تلاشش را در راه به اجرا در آمدن دموكراسي و انتخابات دموكراتيك انجام دهد و بعد به چگونگي آن اعتراض كند؟

چرا موضوع را فراموش كرده ايم؟

چرا فراموش مان شده است كه سرمشق اين تمرينات از خرداد76 شروع شده است و هنوز راهي نرفته ايم كه اين چنين عجله مي كنيم و خسته مي شويم ،‌هنوز شاگردي بايد تا چم و خم استادي بر ملا شود.

طوري نشان مي دهيم كه انگار هيچ چيز كم نداريم و همه چيز به قدر كافي وجود دارد و سر جايش هست تنها اعتراض در ميانمان جايش خالي ست.

همانطور كه شما براي دولت آبادي احترام قائليد، من نيز براي شما بسيار احترام قائلم و نيك مي دانم كه مي دانيد؛‌اما،‌ چرا دولت آبادي اي كه همو اره نمادي از رنج و صبر و تحمل در برابر حمله هاي سياسي و غير سياسي به ساحت ادبيات و فرهنگ بوده است بايد در اين ميدان سكوت كند و چرا مي گوييد حضور در اين ميدان جاي او نيست ؟‌

اگر دولت آبادي با آن جايگاه رفيعي كه از آن ياد مي كنيد در ميدان نيايد و سمت گوي را نشان ندهد پس كه بيايد؟

آقاي موسوي اشاره كرديد «كه آنها مي خواستند كه براي جلوگيري از بدتر شدن اوضاع به تثبيت رفع بد راي برهند».

سوال اصلي اين است كه ايراد كجاست ؟‌

چرا از ياد برديم كه چنين ديدگاهي بود آن روزها كه دوم خرداد شكل گرفت مگر آن روزها نمي گفتيم به خاتمي راي دهيم كه ميان بد و بدتر يكي را انتخاب كنيم و راي به خاتمي يك «نه» بزرگ به وضعيت حاكم است.

مگر آن روزها با چنين ديدگاهي نبود كه فكرها تبديل به كنش و كردار شد و به خاتمي راي دادند و ديديم كه چه عرصه هاي تازه اي گشوده شد.

سوال مي كنم اگر آن روز نيز تحريم مي كرديم (البته اگر جسارت بيان واژه ي «تحريم» را داشتيم) چه به دست مي آورديم جز اينكه اكنون حتا نمي توانستيم «گفت و گو» يكديگر را بخوانيم و پاسخ بدهيم آن هم بااحترام و مهر، و شايد همواره بايد «سكوت» مي كرديم.

يقين دارم كه روشنفكران و هنرمندان مدافع،‌ قصد همراهي با نيات پر تزلزل سياسي را نداشته اند و تنها با تعريف خود از موقعيت موجود و تزلزل شرايط موجود سعي در تعريف «سوژه»و «ابژه» كرده اند و مگر نه اينكه روشن فكر بايد تحليل مناسب از شرايط داشته باشد و متناسب با وضعيت عكس العمل نشان دهد- تاكيد مي كنم اين ها هيچ منافاتي با آزادي و حقيقت ندارند- و مي گويم روشنفكري كه در تهران در شرايط سال 1384 زندگي مي كند بايد معيار هاي روشنفكري و انديشه ورزي اش با روشنفكري كه در پاريس و در سال 2005 زندگي مي كند تفاوت داشته باشد. - (در جزئيات و ساختار شكل گيري و روند انديشه اش و متناسب با جامعه)

حتا اگر شكست بخورد؛ چرا كه شكست پس از انجام فعلي حتم سرمشق فعلي ديگر مي شود. با اين همه سخت معترضم با امضاء هاي شتاب زده ي برخي از امضاء كنندگاني كه كمتر از چهل و هشت تغيير موضع دادند و در ميان جمعيت دور دوم انتخابات با نفس هاي بريده و هن هن كنان ظاهر شدند. كردار شتاب زده شان هم سنگ است، با بي نظري و بي هدفي و بي ...

گفته ايد «روشنفكر هيچ الزامي ندارد كه هميشه بين بد و بدتر يكي را انتخاب كند»

و در پايان بنظرم ايرادي نيست اگر روشنفكر براي رسيدن به افق هاي آينده گاهي بين بد و بدتر يكي را انتخاب كند و احساس كند در جاهايي بايد، فانوس را كمي بالاتر بگيرد.

* شروع يكي از شعرهاي حافظ موسوي

هیچ نظری موجود نیست: