۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه

کندن از کلمه‌ها


 


درباره مجموعه شعر هیچ بارانی این همه را نخواهد شست - شبنم آذر

رسول رخشا


شبنم آذر شاعري است که صاحب خط فکري مشخصي در شعرهايش است و در دورنماي نزديکي که با خوانش شعرهايش به تصوير کشيده مي‌شود، خطوط و مرزهاي انديشه و تفکرش آشکارا ديده مي‌شود. هر چند که شعرهاي اين مجموعه چه از نظر فيزيک وچه از بعد متافيزيک تفاوت‌هايشان به سادگي قابل تشخيص هستند اما پيگيري و اصرار شاعر بر سر بن‌مايه‌هاي فکري شعرهايش چيزي نيست که به راحتي بتوان از نظر دور داشت. توجه به نظرگاه‌هاي فکري و زمينه‌هاي مشخص انتقادي در انديشه شعر «شبنم آذر» طوري برجسته مي‌شود که خواننده آن نمي‌تواند از کنار دغدغه‌هاي شاعر -که زمينه‌هاي مشترکي هم دارند- بي‌توجه عبور کند. «نزديک‌تر بيا / اين چهره را پيشتر / ديده‌اي / چاه عميق / در لحظه سياهي مطلق / به انعکاس صدا مي‌رسد / نزديک‌تر بيا» (ص 69) نگراني، اضطراب، بي‌قراري و طرح پرسش‌هاي انساني و اخلاقي در زمينه‌هاي فردي وجمعي در فرآيند ذهني شاعر در نهايت بدل به نتيجه‌اي مي‌شود که همراه است با پررنگ شدن نوميدي‌ها، تيرگي‌ها و تاريکي‌هاي تاريک پيرامون‌مان در شعر. توجه و حساسيت شاعر نسبت به مسائل جمعي و بيرون از خودش در روزگار اصرار به زيستن در غار تنهايي موضوع قابل ارزشي است و بايد با احترام از آن ياد کرد اما از سمتي ديگر، مي‌تواند وزنه‌اي باشد براي پايين کشيدن سمتي از شعر به سمتي که شعر مدعي فيگورها وحرف‌هاي روشنفکرانه شود و ديواري برپا کند ميان خودش و مخاطبش، به گمانم اين آسيبي است که دامنگير شعرهايي مي‌شود که معمولا همراه هستند با مفاهيمي که به نوعي به زندگي جمعي و موضوعات اخلاقي و انساني مي‌پردازند، در اين ميان هشياري شاعر مي‌تواند نقش فيلتر مهمي را بازي کند، چراکه انتقال معنا و پيام ذهني شاعر به مخاطب نزد او از اهميت بالايي برخوردار است، علاوه بر اين معمولا شعرهايي که در چنين جهان‌واره‌اي سير مي‌کنند در اطراف خود با انبوهي از کلماتي روبه‌رو مي‌شوند که تنها بنا به شرايط اضطراري و اورژانسي در شعر وارد شده‌اند و جايگاه مناسبي براي خود در ساختار شعر نمي‌يابند، جدا از اينکه شعر را محکوم به طولاني شدن مي‌کنند. «... يک غلت ديگر اگر بزنيم / اين خواب شيرين را «چنگيز» برايمان تعبير مي‌کند / و از اين همه کلمه «تاريخ» را تسخير / و من / اين همه جان مي‌کنم / تا از اين «کلمه» بکنم» (ص 52) حرف بي‌راهي نيست اينکه شاعران خودشان پيش و بيش از هرکسي با شعرشان انس مي‌گيرند و زير و بم آن را مي‌شناسند، شعر گفتن براي «آذر» دغدغه‌اي است که هجوم انديشه‌هاي ذهنش را به سامان مي‌رساند اما به گمانم «شبنم آذر» بايد خودش را از هراس و وسواس چگونه روبه‌رو شدن با کلمه‌ها نجات دهد. توجه، حساسيت و حضور شاعر در شکل‌گيري شعرهايش و برجسته ساختن ديواره‌هاي بيروني شعرها و تاثير مفهومي واژه‌هايي نظير «شعر»، «کلمات»، «لغت»،«حرف»، «سطر»، «حاشيه‌ شعر» و... در ساختار دروني و بيروني در برخي از شعرها مانع از حرکت مناسب و شکل‌يافته در جهان‌واره آنها مي‌شود، شاعر بايد تنها به واژه‌هايي در شعرش اجازه حضور دهد که بداند آنها برايش دستمايه‌اي مي‌شوند که تنديس و پيکره شعر از چينش و ترکيب و تراشيدن مناسب آنها پديدار مي‌شود بي‌آنکه راه و روش و ابزارهاي اين کار ديده شوند در واقع چنين واژه‌هايي نقش استراکچري را در يک ساختمان بازي مي‌کنند که در شکل‌گيري بنا اهميت فراواني دارد اما فقط وقتي مي‌توانيم آن را ببينيم و لمس کنيم که آن بنا را منهدم کنيم. وقتي که «شبنم آذر» به تخيل واقعي خود رجوع مي‌کند و در پي آن به خلق تصويرهايي برآمده از زبان شکل‌يافته شعرش دست مي‌يابد، خواننده روبه‌رو مي‌شود با شعري مطبوع و مطلوب: «زمستان / پرچمش را آويزان کرده در باد / از شليک کوچ پرندگان / سوراخ مي‌شود آسمان»



۱ نظر:

Sheida Mohamadi گفت...

رخشا عزیز خیلی مطالب خوب و جالبی در وبلاگ جدیدت هست که دوست می دارم.