۱۳۸۷ دی ۱۳, جمعه

كلوزآپ: سعدی یا حافظ





:عباس كیارستمی هنرمندی است كه در راه خلق، ثبت و به دست آوردن آثارش- در حوزه‌های مختلف
همواره تلاش كرده، جستجوگری باشد كه با تجارب نو، تن به آفرینش یا بازآفرینی واقعیت‌هایی دهد كه همیشه در دسترس ما بوده‌اند، اما گویی به دلیل عدم تمركز یا نگاه سطحی و سرسری به آنها، آن‌طور كه باید مورد توجه قرار نگرفته‌اند، او با نگاه تیزبینانه و شكل نوی رویارویی‌اش با «امر در دسترس»، اغلب سبب پیدایش و شكل‌گیری اثری نو شده است كه دریچه‌ای از توجه و تفكر را بر مخاطب گشوده است در مسیر زندگی هنری كیارستمی، به‌خصوص از یك دوره مشخص به این سو، شاهد شنیدن حرف و حدیث و جنجال و جدل پیرامون رفتار و آثار او بوده‌ایم، آنقدر كه این موضوع دیگر، جزیی است جدایی‌ناپذیر با نام «عباس كیارستمی»، حال این واكنش‌ها، چه در راه موافقت و چه از در مخالفت با او و آثارش باشند. نمونه نزدیكش، عكس‌العمل‌هایی كه در برابر انتشار كتاب «حافظ به روایت كیارستمی» و نزدیك‌تر از آن« سعدی، از دست خویشتن فریاد» نشان داده شده است، این روزها صحبت درباره این دو كتاب نقل محافل فرهنگی و هنری ماست... جنجال‌ها و بحث‌ها با انتشار كتاب اول «حافظ» شروع و با «سعدی» جولان داده شد تا اعتراض‌هایی شبیه این شنیده و خوانده شود: چرا كارگردان نامور از دروازه سینما گریخته است و از شبستان ادبیات سربرآورده، بی‌اینكه به آب تعمید ادب غسل داده شود؟ آیا سینما دیگر توان بر دوش كشیدن بار امانت نام او را نداشته كه به ادب خانه گریخته است؟ چرا كیارستمی بدون تخصص شعرشناسی (حافظ‌شناسی/ سعدی‌شناسی) وارد حوزه ادبیات شده است ؟... و انتقادها و اعتراض‌هایی شبیه به اینكه معمولا هم میان دو موضوع ادبیات و سینما و داشتن و نداشتن تخصص و دانش در این دو حوزه مطرح شده است.
با شنیدن و خواندن گفتارهایی از این دست، از سینماگران و اهالی ادبیات و اندیشه، سوالاتی پیش می‌آید كه من در اینجا سعی می‌كنم پس از طرح‌شان، آنها را مبنای یادداشتم قرار دهم و به قدر تلاشم پاسخ‌ها را از كتاب‌های یاد شده و این تجربه كیارستمی، برگزینم و نشان دهم كه كدام مولفه‌ها در این كنش كیارستمی مهم بوده‌اند و كجاها فریبنده برای منتقدان رفتار او.
آیا كیارستمی با این دو كتاب به دنبال به وجود آوردن یك ژانر (قالب) ادبی بوده است و رفتاری كه او با غزل‌های حافظ و سعدی داشته است، برخوردی است كه در اصل و ذات خود رفتاری ادبی تلقی می‌شود، و بالطبع آیا برای رویارویی با آن، داشتن دانش و تخصص ادبی، حافظ‌شناسی/ سعدی‌شناسی و شعرشناسی ضرورت دارد؟ آیا او با این كارش قالب تازه‌ای آفریده است؟ یا اصلا هدف دیگری داشته است و كدام قسمت‌ها در كار او دارای اهمیت بیشتر است ؟
دو كتاب یاد شده ماحصل نگاه نو كارگردان مشهور سینماست كه سعی كرده است با نزدیك شدن به این دو شاعر بزرگ، دست به تجربه‌ای زده باشد كه لابد ثمره‌اش باید چیزی شود كه تا به حال نبوده است، او چكیده معنایی یك غزل را در قالب دو یا سه سطر كوتاه با چینشی به شكل شعر امروز (نو) ارائه كرده و در این چكیده و گزینش با محور قرار دادن مفهوم/ معنا یا پیام كارش را طرح‌ریزی و پیش برده است.
كیارستمی با خوانشی نو از حافظ و سعدی و نوع و زاویه نگاهش و با انتخاب مفاهیم خاص و نحوه ارائه آنها، به نوعی، مركز محوری همراه با رویكردی مفهومی/ معنایی در كارش رسیده است و با دستیابی به شكل جدید چینش و تقطیع سطرها از سمتی تلاش كرده كه هماهنگی نوشتاری با مفاهیم برگزیده شده را ایجاد كند و از سوی دیگر رابطه‌ای بیرونی و امروزی‌تر با چكیده غزل‌ها برقرار كند، به‌طوری كه خواننده كم‌حوصله امروز، هم بتواند ارتباطی ساده‌تر و راحت‌تر میان اثر و خودش بیاید، خواننده با نگاه به یك تابلو یا عبارت برگزیده شده می‌تواند به دریافتی برسد كه هم عمیق باشد و هم به سادگی و راحتی قابل ارتباط و مشاركت با آن، حال اگر بگوییم كه دو یا سه سطر جدا شده از یك غزل هیچگاه نمی‌توانند ارزش و یكپارچگی یك غزل كامل را به دست دهند، بر بیراه نرفته‌ایم، اما به گمانم به‌طور كلی این دو با هم فاصله فراوان دارند و مقایسه‌شان- چه در ریختار و چه در ساختار- خطای بزرگی محسوب می‌شود، می‌دانیم كه غزل هر چقدر هم كه از پاره بیت‌های متفاوت شكل گرفته باشد یك قالب مشخص با پیوستاری یك دست و منسجم است و از مهم‌ترین عناصر شكل‌گیری غزل همانا موسیقی/ ضرباهنگ و ریتم مشخص در قالب آن است حال اگر بپنداریم كه این رفتار كیارستمی قرار است اتفاقی باشد كه در قالب غزل می‌افتد به نحوی كه دخالت او منجر به دژانره كردن این قالب باشد زود می‌فهمیم كه راهی رفته‌ایم كه به تركستان نزدیك‌تر است تا شیراز ...
اما در مدل‌های ارائه شده توسط كیارستمی - نمی‌گویم شعرهای كوتاه، چراكه به گمانم، خیلی جاها ما با قامت و كلیتی به نام شعر روبه‌رو نمی‌شویم- موسیقی شرط اصلی نیست و جای چندان مهمی ندارد چراكه با دو یا سه سطر كوتاه، اصلا تم نمی‌تواند تبدیل به ریتم یا ضرباهنگ كامل یا یك موسیقی مشخص و شكل یافته شود و همچنین انتخاب قالب‌های گزینش شده در كتاب‌ها به شكلی بوده كه تاكید اصلی‌شان روی معنا و مفهوم و تصویر بوده تا فرم، موسیقی یا ساختار و حتی به گمانم عمدی در كار بوده تا در این شكل نوی ارائه شده، حواشی مستمر و تكرار شده تاریخی از اطراف این قالب كهنسال و به نوعی درونی شده برای ذهن مخاطب ایرانی زدوده شود تا تمركز و توجه بر معنا و پیام بیشتر و راحت‌تر صورت گیرد.
اگر این گزیده‌ها نتوانند از نظر معنایی بار یك غزل كامل را یا قسمتی از یك غزل را به دوش كشند، دست‌كم می‌توانند مسبب پیگیری و ایجاد انگیزه برای خواننده علاقه‌مند، اما كم خوانده آثار كلاسیك شوند و پنجره‌ای باشند كه بتواند از قاب مشخص خود جایی در جهان حافظ و سعدی باز كنند، كیارستمی با این كارش به دنبال حذف پیچیدگی‌ها و شاخ و برگ‌هایی است كه به نوعی مبنای معنایی غزل‌ها را به تعویق می‌اندازند، او با فشرده كردن و تمركز روی معنا (كه این كار با انتخاب صحیح شاه سطرها و مفاهیم كلیدی و كلی غزل‌ها انجام شده است) و شكل تازه ارائه آنها سبب شده، توجه و تمركز مخاطب به راحتی انجام شود. (می‌دانیم كه فشرده‌نویسی و حذف اضافات و ایجاز از ملزمات ادبیات مدرن به شمار می‌رود).
در گزیده‌ها سعی شده است اصالت و پیشینه قالب اصلی (غزل) حفظ شود و روح و سنت - غیرقابل حذف- حافظ و سعدی در آنها دیده شود و حتی در شكل بیرونی‌تر ارائه آن نیز، به این مهم توجه شده است. در اینجا منظورم زبان شكل‌گیری یا شكل‌گیری زبان در نوع پیشنهاد داده شده است، چرا كه در كارها دخالتی در حوزه زبان و ساخت آن وجود ندارد و تنها در این میان گام‌های برچیده شده در این رفتار نو هماهنگ و همسو شده است با شرایطی امروزی‌تر، حتی نمی‌توانیم بگوییم تصمیم به بازسرایی مجدد در شعرها وجود داشته است و كیارستمی خواسته از قالب غزل كلاسیك به شعرهای كوتاه مدرن یا هایكو مانند برسد. چراكه با این كارش مجبور می‌شده در زبان هم دخل و تصرف داشته باشد، همانطور كه اشاره شد در انتخاب‌‌ها، پیام آنقدر اهمیت دارد كه به محض رسیدن به یك معنا، تصویر یا سخن نعز (گزین گویه)، كیارستمی كارش را تكمیل یافته دیده است و به دنبال ادامه و گسترش آن نبوده است و همین نشان می‌دهد كه او به دنبال یافتن شعر (نو) از دل شعر (كلاسیك) در قالب‌ها و ساختارهای فرمی مشخص نبوده است.
چراكه كیارستمی در حوزه شعر كوتاه و شعرهایی نزدیك به هایكو هم تجربه لازم را داشته است،
چه مفهومی دارد/ ساحل/ در كنار بیم موج ؟ ص 213
ز غصه‌ام/ قصه‌ای خواهم ساخت/ بی‌پایان ص 221
من بیم آن دارم/ صدای گریه شیرین/ به گوش نیاید/ ازهیاهوی تیشه فرهاد ص 228
از این شعرهای انتخاب شده، كتاب «گرگ در كمین » كیارستمی، می‌توان دریافت كرد كه پایه‌های این شعرهای كوتاه بر بنیانی از آثار كلاسیك بنا شده‌اند و این خود نشانگر پیوند ذهنی شاعر با اصالت وجودی چنین آثاری است اما رفتار او با حافظ و سعدی به هیچ رو چنین مسیر و رویكردی را دنبال نكرده است، در تقطیع و چینش هم تنها از شكل نوشتار كلاسیك غزل فاصله گرفته شده و تقطیع به شكل شعر رایج امروز ارائه شده، حتی تلاش در جهت پیشنهاد تازه‌ای در تقطیع سطرها وجود ندارد كه به گمانم این هم یكی از دلایلی است كه می‌توان دریافت، كه كیارستمی به دنبال رفتار ادبی/ شعری خاصی با سبك یا قالب تازه‌ای نبوده است و تنها به دلیل هماهنگی میان نوشتار (چنینش) و معنا و مفهوم مورد نظرش این نوع تقطیع را برگزیده است تا هدفش راحت‌تر به مخاطب منتقل شود.
در جاهایی كه قامت طولی سطرها و كلمات اجازه می‌دهند شكل نوشتار و تقطیع سطرها را می‌شود به شكل سنتی غرل یعنی جفت مصرع و زیر هم نوشت اما شیوه نوشتار در این دو كتاب به شیوه شعر رایج امروز ارائه شده، چراكه خیلی جاها تساوی طولی مصرع / سطرها اجازه این‌گونه نوشتن را نداده‌اند و نیز به گمانم این نوع تقطیع هم در جهت دعوت بهتر و ساده‌تر خواننده امروز با آثار انجام شده است .
یوسف گم گشته
باز آید
به كنعان غم مخور
ص 473 از كتاب حافظ به روایت كیارستمی
بی‌تردید كیارستمی به دنبال دستیابی به هویتی تازه و مستقل نسبت به اصالت وجودی این آثار نبوده و حتم این دانش و آگاهی را داشته است كه سعدی و حافظ به قدر و قامت خود، هویت شكل یافته تاریخی و مستقل یافته‌اند كه نتوان به بار هویتی آنها چیزی افزود یا از آن كاست، چرا که غزل‌های این دو شاعر با وجود اینکه در طول دوران‌های مختلف از جنبه‌های گوناگون مورد تحلیل و نقد و ارزش داوری قرار گرفته‌اند، اما همچنان ارزش ادبی و هنری‌شان را حفظ کرده‌اند و به نوعی تبدیل به آثاری شده‌اند که متناسب با زمانه‌های متفاوت قابلیت تاویل‌پذیری و خوانش تازه یافته‌اند. کیارستمی از دل این كلاسیك‌های هویت یافته، چكیده‌ای مدرن و متناسب با رفتار ذهن مخاطب امروز برگزیده، تا بتواند پیشنهادی داشته باشد برای ذهن شكل یافته و بی‌تمركز انسان (مخاطب) امروز.
او با تمركز كردن روی یك معنا/ سوژه/ ابژه/در یك ساختار كلی به نام « غزل » سعی كرده است كه خوانشی جدید از یك قالب كلاسیك جا افتاده را ارائه كند، حتی با مروری كلی و گذرا می‌شود فهمید كه او وجه اصلی كارش تمركز و توجه به معنا و مفهوم بوده است، نه فرم و ساختار (هر چند كه به هر شكل مدل ارائه توسط او هر چقدر هم كه كار شده باشد و تقطیع‌اش آشنا با ذهن مخاطب، چون با یك سوژه كلاسیك درگیر شده است به نوعی، قالبی تازه می‌آفریند) و این كار در نوع خودش یك رفتار زیبایی‌شناسانه نیز محسوب می‌شود چرا كه یك كشف در آن دیده می‌شود، به جهت اینكه هر چند او به دنبال ایجاد یك ساخت جدید در قالب شعرهای حافظ و سعدی نبوده است اما از دل این بازخوانی و خوانش تازه آثار كلاسیك یك زیبایی‌شناسی پدیدار گشته كه با معیارهای امروزی هم خوانی دارد. كیارستمی با برجسته كردن یك بیت/ مصرع/ سطر تلاش كرده است كه برخورد مخاطب كم‌حوصله و بی‌دقت امروز را با یك قالب كلاسیك كه با خود نوعی غربت سردرگمی تاریخی را نیز به همراه دارد، از بین ببرد و دریچه‌ای تازه پیش روی او باز كند تا او بتواند به دریافتی سر راست‌تر و ساده‌تر، نسبت به آثاری كه به خاطر قدمت و گذر زمان و مسیر تاریخی خود صاحب پیچیدگی‌های فراوان هم شده‌اند برسد، در واقع مهم‌ترین نقش كیارستمی در این كتاب‌ها نقش یك فیلتر است تا فاصله چندصد ساله‌ای كه همراهش غبار رعب و وحشت میان مولف و مخاطب برپا كرده است را كم كند.
ما از تو
به غیر از تو
نداریم تمنا
ص 53 از كتاب سعدی
به گمانم مهم‌ترین نقطه توجه در رویارویی با این كتاب‌ها «كشف» كیارستمی است، كشفی كه باعث شده است، نوع دیگری از دیدن یا نوع دیگری از دریافت را به مخاطب پیشنهاد كند و حال اینكه این كشف از نظر گاهی بر می‌خیزد كه با ظرافتی همراه با تمركز به اطرافش می‌نگرد و آنچه در این رویكرد اهمیت می‌یابد، همانا دریافت تازه و زاویه جدیدی است كه او نسبت به این دو اثر یا شاعر كلاسیك داشته است و به نظر می‌رسد بیش از آنكه این كار محتاج داشتن دانش و تخصص ادبی باشد نیاز به خلاقیت و تغییر در نگرش و نحوه نگاه هنرمندانه دارد او نگرش و دریافت شعری خود را مطابق كرده است با دریافت‌های درونی‌اش آنچه از نظرگاه هنرمندانه‌اش مناسب روحیه و دریافتش بوده است و آن را به این شیوه به مخاطب‌اش پیشنهاد داده است.
كیارستمی اغلب در آثارش در هر زمینه‌ای كه بوده تلاش كرده كه رویكردی مینی‌مالیستی داشته باشد چه در سینمایش، چه در عكس، نقاشی و چه در شعر و برپایه همین رویكرد و نگرش و حركت به سمت سادگی و حذف پیچیدگی‌ها و زاوید، به نوعی قالب كلی در كارهایش دیده می‌شود، اما به گمانم در تمام آثارش توجه به مفهوم و محتوای اثر برجسته‌تر از فرم و قالب مشخص است و سفر به سمت مینی‌مالیسم تنها یك زمینه فكری (فرمی) برای ارائه كارهای مفهومی او است.
یكی از دخالت‌های اصلی او به عنوان كارگردان در روند شكل‌گیری فیلم‌هایش، حذف اضافه‌هاست، طوری كه ساختار كلی فیلم روی یك موضوع و/ سوژه خاص تمركز دارد. شیوه انتخاب، گزینش و رفتار كیارستمی در این دو كتاب بر یك مبنای یكسان پیش می‌رود و به نوعی بر یك زمینه مینی‌مالیستی بنیان گذاشته شده است اما تفاوتی میان این دو كتاب- حافظ و سعدی- دیده می‌شود و آن، اینكه رفتار مشترك با این دو شاعر، كارهای سعدی، پذیرنده‌تر و كامل‌تر به نظر می‌رسند و قطعه‌های كوچك شده غزل در سعدی نزدیك‌تر به شعر امروز و دریافت مخاطب امروز هستند دركتاب حافظ خیلی جاها به دلیل بازماندن قاب اثر برای مخاطب گزیده‌ها به قطعه تبدیل نشده‌اند كه این موضوع را به خودی خود می‌توان به نوع كار و شعر این دو شاعر مربوط دانست، چرا كه شعر سعدی ملموس‌تر و زمینی‌تر است اما حافظ به دلیل گشادگی كه در روح شعرش وجود دارد بسیاری مواقع در جهان ذهنی و تجریدی سیر می‌كند، به همین دلیل گزیده‌های سعدی با این شیوه برخورد كیارستمی سازگارتر و مطلوب‌تر به نظر می‌رسند.
دوش در خوابم
درآغوش آمدی
ص36 -کتاب سعدی
و

آسوده برکنار
چو پرگار می شدم
ص-662 کتاب حافظ

به گمانم، «كشف» كیارستمی در نحوه برخورد با این دو شاعر كلاسیك و هماهنگی میان این كشف و شكل ارائه آن و دعوت به توجه و تمركز مخاطب روی معنا به همراه شیوه پیشنهادی در این آثار، مهم‌ترین اتفاق این کتاب‌هاست، كه از منظر زیباشناسی و رفتار مدرن با این آثار كلاسیك نیز دارای اهمیت هستند و نکته مورد توجه اینكه در این کنش، هیچگونه تعارض و ناسازگاری با اصل و اصالت وجودی این آثار پدیدار نگشته است.

هیچ نظری موجود نیست: