۱۳۸۷ دی ۱۳, جمعه

شاعری با مدال های عقیق زخم






محمد حقوقی معتقد است كه پنج كتاب در شعر امروز ایران تأثیرگذار بوده است، «افسانه»‌ی
نیما، «زمستان»ی اخوان، «هوای تازه»ی شاملو، «آهنگ دیگر»ی آتشی، و «تولدی دیگر» فروغ.
«آهنگ دیگر در این میان تنها كتاب اول شاعران بزرگ نام برده شده است كه با آمدن‌اش تجربه‌ای تازه را نیز در شعر امروز به همراه داشت حال اگر ما، شاملو، اخوان، فروغ، و سهراب را شاعران بزرگ نسل اول شعر نیمایی بدانیم- نیما را از این معادله جدا می‌كنیم- شاید ساده باشد برای‌مان كه عنوان نخستین شاعر بزرگ نسل دوم شعر نیمایی را به منوچهر آتشی بدهیم، اما اگر نخواهیم كه آتشی را جز شاعران نسل دوم به حساب بیاوریم ما دچار چه وضعیتی می‌شویم؟ آیا آتشی را می‌توان در كنار چهار اسم یاد شده نوشت؟ اگر نمی‌شود آیا گزینه دیگری میان شاعران هم نسل او برای ما وجود دارد؟

پاسخ به این پرسش‌ها مستلزم بررسی فنی و ساختاری دقیق در شعر امروز ایران از دهه‌ی چهل تا اكنون می‌باشد تا بتوان با بدست آوردن یك سری پارامترهای ثابت به جواب قابل قبولی رسید، اما این یاداشت قصد اثبات این موضوع را ندارد حتی اگر از عهده‌اش برآید.

شاید نتوان به‌راحتی در مورد جایگاه آتشی در عرصه‌ی شعر امروز تن به رتبه‌بندی داد اما كیست كه بتواند تأثیر شعر او در شعر امروز و در نسل‌های بعد و جایگاه استوار او در حوزه‌ی شعرش را انكار كند.

حضور محكم و پر رنگ آتشی با همان كتاب اولش نمایان شد و با نامی كه برایش انتخاب كرده بود انگار می‌دانست كه آمده است تا آهنگ دیگری در شعر امروز بنوازد و چهره‌ای متمایز با آن‌چه تا آن روز در شعر ما بود، به نمایش بگذارد.

آهنگ دیگر تجربه‌های آتشی‌ست در قالب شعرهای نیمایی، چهار پاره، شعرهایی كه وزن و موسیقی در آن‌ها كاملا ً برجسته است و، در مجموع، شعرهایی كه جاذبه‌های نیمایی در آن به وفور دیده می‌شود.

این كتاب و به‌خصوص شعر «آهنگ دیگر» را شاید بتوان مانیفست‌گونه‌ای دانست برای شعر منوچهر آتشی و ورودش به جهان شعر كه در آن مختصاتی از شعر و نظرگاهِ شاعر را نسبت به پیرامونش و انعكاس آن در شعرش نشان می‌دهد، این دیدگاه تا مدتی تقریبا ً طولانی همراه او بود، شاید چیزی شبیه مانیفستِ شعرگونه‌ی شاملو – شعری كه زندگی‌ست - كه در آن محدویت‌ها و عناصر برجسته و نگرش مخصوص شاملو در شعر به نمایش درآمده است:

انتقاد به شعر شاعر پیشین، انتقاد به وزن و قافیه، اشاره به زندگی، درد، آزادی و نان و ... مسائلی كه به‌طور واقعی گریبانگیر زندگی انسان معاصر هستند.

شعرم سرود پاك مرغان چمن نیست

تا بشكفد از لای زنبق‌های شاداب

یا بشكند چون ساقه‌های سبز و سیراب

...

من راندگان بارگاه شاعران را

در كلبه چوبین شعرم می‌پذیرم

افسانه می‌پردازم از جغد

...

آتشی در این شعر با صدای بلند كه به‌نظرم مناسب احوال روستایی‌اش است ولی در عین حال نیز تواضع و یكرنگی بكر ایلیاتی‌اش را نیز حفظ كرده است، اعلام می‌كند كه مختصات و چارچوب كلی شعرش كجای واقعیت شعر آن روزها قرار دارد و از كجا می‌آید، به كجا می‌رود و كجا می‌خواهد بایستد:



حافظ نیم تا با سرود جاودانم

خوانند یا رقصند تركان سمرقند

این یمینم پنجه زن در چشم اختر

مسعود سعدم، روزنی را آرزومند



در جستجوی روزنه‌ای‌ست كه فكرها و قصه‌های بالا بلندِ ذهنش را برای‌مان تعریف كند و تنها لحظه‌ای را برای‌مان به ارمغان بیاورد، در این فكر نیست كه جای كسی را تنگ كند و بخواهد كه ماندگار و همیشگی شود:



من آمدم تا بگذرم چون قصه‌ای تلخ

در خاطر هیچ آدمیزادی نمانم

این‌جا نیم تا جای كس را تنگ سازم

...

روایت و روایت‌گونگی و قصه‌مند بودن شعرهای آتشی بخصوص در دوره‌ی اول- جلوتر به دوره‌ی شعر آتشی اشاره می‌كنم – یكی از برجسته‌ترین عنصرهای ساخت شعر اوست، و بسیاری از آن‌ها بر مبنای یك روایت و یا قصه شكل می‌گیرند كه از دل طبیعت، اسطوره، داستان تاریخی و یا متكی بر كهن الگوها (آركی تایپ) بنا شده است.

پیوند شعرهای‌اش با طبیعت و اسطوره‌ها در دوره‌ی اول محكم و تقریباًً ناگسستنی‌ست .

ساختار روایتی در آن‌ها به شكلی با اِلمان‌های روایی و عناصر به‌وجود آمده‌ی ذهنی و عینی در شعرش آمیخته شده است كه به‌نظر می‌آید شعرهای او از دل افسانه‌ها و قصه‌هایی دور بیرون آمده است كه گاه فاصله‌ی شعر او را تا روایت افسانه‌گ‌ونه حداقل می‌كند در واقع پیوندی كه میان روایت تازه‌ی شعر آتشی و بن‌مایه‌های تاریخی و اسطوره‌ای به‌وجود آمده، اغلب در ناخودآگاه جمعی و تاریخی ما وجود دارد و این‌جا هنر ویژه‌ی شاعرست كه این نگاه تازه‌اش را با تركیب‌بندی‌ها و آفرینش‌های خاص در موقعیت تازه همراه می‌كند و با آگاهی و دانش در وضعیتِ موجود می‌آمیزد و شعری با موقعیت جدید خلق می‌كند.



تقسیم بندی دوره‌ی اول و دوم شعر آتشی با توجه به گستردگی كمی اشعارش شاید به درستی امكان پذیر نباشد اما با كمی اغماض می‌توان اشعاری كه ما قبل كتاب «وصف گل سوری» سروده شده را جزء دوره‌ی اول و اشعاری كه بعد از آن سروده شده را جزء دوره‌ی دوم به حساب آورد هر چند كه در برخی از كتاب های دوره‌ی دوم نیز می‌توان شعرهایی را خواند كه صاحب نشانه‌ها و مشخصات دوره‌ی اول هستند.

در شعرهای دوره‌ی اول ما با شاعری روبه‌رو هستیم كه چشم انداز و نگاه غیر شهری به پیرامونش دارد و این نگاه برگرفته از طبیعت و جغرافیای ویژه‌ی زندگی اوست كه آن‌ را وارد شعركرده و شعرش را صاحب شخصیتی بوم‌گرا می‌كند، اما شعرش تنها به موضوع بوم‌گرایی محدود نمی‌شود و مدام طبیعت جنوبش را با بن‌مایه‌های تاریخی و اسطوره‌ای و شكل‌های گوناگونی از كلان‌روایت‌های كهن می‌آمیزد، استفاده از كلمه‌هایی كه نمایانگر طبیعت است نظیر:

نخل، زاغ، اسب، خورشید، چشمه، آهو، گرگ، ستاره، تپه، باغ، سار، دریا، موج، سنگ، بهار، كبك، گنجشك، مار، كوهسار، گردنه، دامنه، جلگه، پرچین، باران و كف و ... در كنار كلمه‌هایی كه از زبان بومی و محلی شاعر (بوشهر) آمده است:

دیزاشكن، تلخانی، اهرم او برون، رئیسی، كائدی، گزدان، فاریاب، باكهره جلاب، كچه، دال، شیلاب، ترت، تیتر موك، خرگ، كرمجی، شاتی، خاصه، خوره، دكله، كرند، شوكی، جرگه، سوط، یورت، رفك، كبكاب، ...

ویژگی بومی بودن را برجسته‌تر می كند، آن‌قدر كه به آتشی لقب نیمای جنوب را می‌دهند؛ از این‌ها كه بگذریم در دوره‌ی اول كلمه‌ها و اسامی خاص فراوان دیگری شامل:

زردشت، موسی، معجزه نیل، یونس، كوروش، بهرام، شاپور، فرهاد، سیمرغ، مجنون، و ... دیده می شود كه صاحب ارجاعات فرامتنی تاریخی/ اسطوره‌ای بسیار در شعر او می‌شوند و شعرهای تاریخی / اسطوره‌ای آتشی را یادآور می‌شوند:

كجا كه یونسی از موج و كف نلغزد پیش

برون كشیده تن از غارنرم و تیره حوت؟

كجا كه تن سپرده به نیل موسایی

خوش و سبك نخزد روی سینه‌ام تابوت؟

آهنگ دیگر



بسامد و تكرار كلمه‌ها و واژه‌هایی كه به این ٣ دسته تقسیم می‌شوند در دوره‌ی اول شعر آتشی بسیار بالا است كه بنای ساخت جریان كامل شعر او را در سه بخش، طبیعت، بومی بودن، تاریخی/ اسطوره‌ای به‌وجود می‌آورد .

در سه مجموعه‌ی اول كه شامل دوره‌ی اول شعری او می‌شود ما همواره با صداهای دور و نزدیك ارواح تاریخی در زمینه‌ی شعر و انرژی حماسه‌گونه در بیرون شعرها روبه‌رو هستیم كه در كنار طبیعت بومی شعر نشسته‌اند و برجسته‌تر از دیگر مفاهیم دیده می‌شوند اما به‌واقع در این شعرها مشخص می‌شود، كار آتشی تنها یك گزارش جدید از طبیعت و روایت‌های تاریخی/ اسطوره‌ای نبوده چراكه او با تركیب‌بندی‌های تازه و خلاقانه و جولان دادن روح شاعرانه در این اشعار دست به آفرینش‌های نو و خلق تصاویر و تركیب‌های ابداعی شگفتی می‌زند و در كنار نگاه تازه خود به طبیعت اطراف قرار می‌دهد و شعری این‌گونه پدید می‌آورد:



خورشید بارها به گذرگاه گرم خویش

از اوج قله، بر كفل او غروب كرد

مهتاب بارها به سراشیب جلگه‌ها

برگردن ستبرش پیچد شال زرد



این تصویر و تركیب‌بندی در این قاب، یكی از همان نماهایی‌ست كه سینما به‌صورت پیاپی نشان‌مان می‌دهد، خورشیدی را فرض كنید كه از پشت كفل یك اسب تنومند رو به پایین می‌رود و غروب می‌كند، ما با دوربینی كه در ارتفاعی پایین‌تر از بدن اسب با فاصله‌ای مناسب كاشته‌ایم، منتظریم تا این تصویر بی‌نظیر را ثبت كنیم.

به‌نظر می‌آید آتشی بدون دوربین و با كلام در نیم قرن پیش به‌خوبی از عهده‌ی این كار برآمده است.

قدرتِ چنین تصاویری در شعر «خنجرها، بوسه‌ها و پیمان‌ها» بود كه آن روزها باعث شد اسب سفید و حشی‌ای كه به‌راحتی قصد رام شدن ندارد و لگامش را به دست كسی نمی‌دهد سر از شعرها بیرون آورده و شیهه‌ی سركشانه‌اش را از دریای جنوب به جانب پایتخت براند.

و این همان اسب سركشی‌ست كه همواره در ذهن شاعر جایگاه خاصی داشته است.

اسبی كه در شعرهای او سمبل نوعی بدویت و معصومیت بكر و استوار است و نشانه‌ای‌ست از همراهی و وفاداری این حیوان نسبت به دلیرانی همچون عبدوی جط كه قرار بود از تپه‌های آن سوی گزدان زیر ابرهای انبوه پر باران بیاید و ننگ پُرشقاوت جط بودن را از دامن عشیره بشوید و یا وسیله‌ای برای بازگشت دلیرانی همچون كوهزاد، شیرخان، میرمهنا و رئیس علی دلواری كه چهار نعل به سمت ایل بتازند و عدل و داد را بر پهنه‌ی بیابان جاری كنند.

حضور بن‌مایه‌های تاریخی به شكل طبیعی در شعر آتشی منجر به رسیدن به زبانی حماسی و شورش‌گر در شعرش شده است. هر چند كه این موضوع را می‌توان به دوره‌ی زندگی و تحولات اجتماعی او ارتباط داد و همچنین عصیان و یاغی‌گری كه در شعرهایش سیال است را ناشی از سرخوردگی حوادث سیاسی نسل او دانست.

شعرهای منوچهر آتشی و روح شاعرانه‌ی او در این دوره برای شعر ما صاحب اصالتی بی‌بدیل گشته كه به سبب فاصله‌ی اندك بین جهان ِ ذهنی و عینی شاعر سبب پدیداری لحظه‌ها و موقعیت‌های خاص در شعر او شده است و پیدایش و خلق همین موقعیت‌های تصویری و مفهومی در شعر او تأثیر تازه‌ای‌ست كه بر شعر ما می‌گذارد كه تا به حال وجود نداشته است. تأثیری كه آتشی در دوره‌ی اول بر جریان شعر امروز ما داشته است به مراتب بیشتر از شعرهای‌اش در دوره‌ی دوم است، البته این سخن به مفهوم بهتر یا بدتر بودن دوره‌ی اول یا دوم نیست تنها بحث اثرگذاری بر جریان شعر امروز در میان است .

در كتاب‌های « آهنگ دیگر»، « آواز خاك»، « دیدار در فلق»، مفاهیمی حضور می‌یابند كه از سرمشق‌ها و الگو‌های همیشگی ِ زندگی ِ انسان هستند و هیچگاه رنگی از كهنگی به خود نمی‌گیرند؛ یعنی حضور آن روایت از كلان‌ها، در شعر آتشی به‌شكلی در آمده است كه هر چند از درون‌مایه‌های تاریخی، اسطوره‌ای و كلان جهان استفاده می‌شود، اما چون نگرش آتشی و استفاده از آن‌ها اغلب به‌عنوان سرمشق‌ها و سر فصل‌های تغییر ناپذیر زندگی انسان هستند نه تنها كهنسالی و كهنگی به دنبال ندارند بلكه اغلب سبب طراوت و پویایی در اشعار می‌شوند.

هماهنگی میان فرم، زبان و محتوای شعرهای آتشی معماری منسجمی برای اغلب شعرهای‌اش به‌وجود آورده است. كه به‌نوعی نمایانگر اعتدال و توجه مداوم شاعر به جریان تلفیق ذهن و زبان و در پی آن رسیدن به تصویرهای عینی و حسی از فضاهای خاص می‌باشد، و هیچگاه سعی از عبور نامطمئن از این اعتدال ِ به دست آورده نكرده است.

آتشی از مجموعه‌ی «وصف گل سوری» به بعد با وجود این‌كه در مجموعه‌های قبل خود را به تثبیت رسانده و صاحب استواری و قدرت در حوزه‌ی شعرش شده اما سعی می‌كند از جریان اصلی به دست آمده در شعرش فاصله بگیرد و نوع جدیدی را تجربه كند و دست به تغییراتی در بیرون و درون شعرش بزند.

به‌نظرم «وصف گل سوری» مَفصل ِ اصلی میان كتاب‌های دوره‌ی اول و دوم شعر آتشی‌ست كه در آن آتشی دروازه را به سمت شكلی از تجدد و مدرنیته می‌چرخاند كه تا به حال در شعرش جایی نداشته به طریقی كه از آن فضای بومی و روستایی جدا می‌شود و پرده‌ی كلان‌روایت‌های تاریخی‌اش را به كناری می‌راند و می نشیند روبه‌روی ما و از دریافت‌های شخصی و درون‌مایه‌های قابل لمس‌تر در زندگی امروز حرف می‌زند، انسان شعر او انسان همان دوره‌ی سرودن است كه با محیط اطرافش پیوند دارد.

از این‌جا به بعد است كه شاعر به جهان جدید و پدیداری عدم ثبات و اصالت و قطعیت و تزلزل در شعرها می‌پردازد كه نشانگر وضعیت و واقعیت جهان جدید است و حتی می‌تواند تلمیحی باریك باشد به درونی نشدن و دوست نشدن شاعر با عناصر و وضعیت جدید در ذهن او، اتفاقا ً این تحولات به زمانی بر می‌گردد كه آتشی در تهران زندگی می‌كند و به‌طور واقعی از فضاهای بومی و روستایی نیز دور شده چرا كه شاید پرواز خیال شاعر به شكلی كاملا ً درونی بومی شده است.

شعرها در دوره دوم از ساخت روایی و قصه گویی دوره اول جدا می شود و به سمت فضاسازی چندلایه و حضور عناصر چندوجهی و رفت و برگشت‌های درونی و بیرونی در ساخت شعر می‌رود. به‌وجود آمدن بُعدها و گسترش آن‌ها چیزی‌ست كه در دوره‌ی اول به‌خاطر ساخت تك‌بُعدی و یك‌سویه در حالت و اندیشه‌ی شعر پیدا نبوده، تأكید می كنم این تقسیم‌بندی نمی‌تواند به‌راحتی نشانگر جداسازی خوب و بد شعر آتشی باشد كه بگوییم كدام دوره بهتر بوده است، و یا كدام بدتر، اما پیدایش نشانه‌های تازه بر اساس تعاریف تازه از هنر مدرن در دوره‌ی دوم حائز اهمیت است. اما این نوخواهی و به سمتِ مشخصه‌های مدرن رفتن و فاصله گرفتن از موقعیت تثبیت شده‌ی قبلی قابل توجه است. آتشی فاصله می‌گیرد تا از قافله عقب نماند، در پیش گفتار كتاب «وصف گل سوری» در مورد تغییراتی كه در اطرافش می‌بیند اشاره می‌كند:

"ما نسبت به تاریخ و جامعه، تابعیت منفعل نداریم و مدام هماهنگ آن در لحظاتی چه بسا پیشاپیش آن حركت می‌كنیم" تا جایی كه به "شاعر كلیشه‌ای" اشاره می‌كند و این تغییر و تحول را اساسی و الزامی می‌داند و عبور از دیروز و رسیدن به امروز را می‌خواهد چرا كه "برای عقب نماندن از قافله باید جزو قافله بود"، "درست است كه تأكید كاملا ً واضحی دارد برای تغییرات در صورت و سیرت شعر اما توجه به محتوا و درونمایه در كنار زیبایی‌شناسی از اصول مهم شعر آتشی است؛ "گرایش به زیبایی محض یا بی‌كرانگی محض، شعر را به سطح انشا ساقط می‌كند" و همواره به این تعادل می‌اندیشد و حاضر به قربانی كردن هیچ كدام در راه دیگری نیست چرا كه چند سال بعد در مقدمه‌ی كتاب «زیباتر از شكل قدیم جهان» می‌نویسد.

«"به حضور نوعی "ادبیت" در شكل شعر باور دارم و تابع بی‌اراده‌ی نوسرایی نیستم" و اعتراف می‌كند كه: "من ریشه در شعر كهن فارسی از گاتاها به بعد و سپس در انقلاب نیما دارم البته در حاشیه‌ی جهان هم سوت می‌زنم و گاه شلنگی می‌اندازم اما هنجار كلام را بر هم نمی‌زنم تا به تصادف، معنا یا مفهومی ایجاد شود."

درست است كلمه‌هایی نظیر:

سن دیه گو، ماچو پیچو، ژوهانسبورگ، موش فربه، كفش چرمی،سامسونیت، كلاه شاپو، وزور مگس ها، بمب، نارنجك، خودكار، سیگار، تراكتور و...

در مقایسه با نمونه كلمه‌های قبل فاصله زیادی دارند و صاحب تازگی جسورانه‌ای هستند نسبت به كلمه‌ها و زبان مورد استفاده در كارهای دوره‌ی اول، اما در استفاده از این كلمه‌ها ضمن حفظ نوآوری به‌وجود آمده احتیاط و تعادل در شعرحفظ گردیده است.

كتاب «وصف گل سوری» به لحاظ زمانی تقریبا ً ٢٢ سال بعد از سه كتاب اول نوشته شده است و مجموعه‌ی زمان سرودن آن‌ها ١٣ سال به‌طول انجامیده است كه این زمان طولانی علاوه بر بیان جابه‌جایی در تغییر نگرش، نشانگر تغییر آگاهانه و با حركت كند و سنجیده است.

ما در این مجموعه به شعر‌هایی می‌رسیم كه در آن‌ها نوعی فردیت و ساده‌گویی مدرن تازه آشكار شده را می‌بینیم و رویكردی روشن و عیان شده نسبت به مشخصه‌های شعر مدرن پیدا می‌كنیم.

زبان، تركیب‌ها، فضای شعر، تصویرها و نحوه‌ی نگاه و رفتار شاعر با آن‌ها تغییر كرده است. تركیب‌های شعری و تصاویر امروزی‌تر شده‌اند و از كلیات تصویری قبل فاصله گرفته شده در مجموعه‌ی «وصف گل سوری» ، شعرها بی‌وزن و یا صاحب وزنی نامرئی و ناپیدا شده‌اند و از وزن و موسیقی به آن شكل نیمایی خبری نیست:



كشتی كنار اسكله آرام می‌شود

یك جفت موش فربه شود

یك جفت كفش چرمی براق

یك سامسونت تخیل شود

با كوچه‌های خلوت بندر می‌آمیزند



یا



در خانه شماره‌ی ٥٨

مردی برای مردن آماده است

و روبه‌رویش از دریچه‌ی نارنج و نخل

زن‌های رازناكی را می‌یابد

كه از خرید صبح بر می‌گردند



«منوچهر آتشی» همواره خود را شاگرد بلافصل نیما می‌خواند و همیشه اعتراف به وابستگی به انقلاب شعر نیما داشت، و با استفاده كردن از عناصر بومی و منطقه‌ای زادگاهش در جنوب باعث شد كه نام نیمای جنوب را به او بدهند، - صحبت این نیست كه آتشی عمداً قصد شبیه سازی شعر نیما را داشته و به این شكل شعر می‌سروده است - در دوره‌ی اول شعرش علاوه بر عناصر بومی، استفاده از زبان، فرم و موسیقی شعرهای نیما در كارهای آتشی بسیار دیده می‌شود كه علاوه بر این‌ها مفهوم رنج و درد انسان تا حدودی در شعر هر دو شاعر توجه هر خواننده‌ای را به اشتراكات میان هستی‌شناسی شعرشان جلب می‌كند اما شاید سخن اصلی نیما را - نگاه ابژكتیو به اطراف داشته باشیم – آتشی در دوره‌ی دوم شعرش به‌كار گرفت، و این روزهایی بودكه آتشی با جزئیات بیشتری به اطرافش نگاه می‌كرد واز من تاریخی و برجستگی روایت‌های بزرگ فاصله گرفته بود و برخوردی میانه‌تر و متعادل با شعر در وضعیت امروز داشته است.

آتشی در دوره‌ی دوم، كتاب‌های زیادتری چاپ می‌كند و، در هر كتاب، سعی در حركت رو به جلو دارد اما در این حركت رو به جلو همواره تعادل و احتیاط را حفظ كرده است.

«خلیج و خزر» كه در سال ۸١ چاپ شده شامل دو شعر بلند است، كه در هر دو به‌خصوص شعر اول نگرش تاریخی شاعر برجسته می‌شود اما این بار آتشی با رفت و برگشت‌های زبانی و زمانی سعی بر غلبه بر یك‌سویه‌نگری در شعرش كرده است، شاعر با كنار هم قرار دادن‌های این رفت و برگشت‌ها به تقابل و تناقض‌هایی می‌رسد كه ذهن خواننده را به چالش می‌كشاند.

در كتاب «اتفاق آخر» كه باز هم در سال ٨١ چاپ شده است، ما اسم‌ها و اِلمان‌های تاریخی را می‌بینیم كه به شكل دیگری استفاده شده‌اند و با تركیب‌های موازی فرامتنی همزمان با روایت شعر روبه‌رو می شویم كه پیوند‌های تازه‌ای با امروز بر قرار كرده‌اند.

این‌ها دلایل خوبی هستند برای جریان تغییر و نوخواهی در شعر و ذهن آتشی.

كتاب «غزل غزل‌های سورنا» منوچهر آتشی كه اولین بار در سال ١٣۸٤ چاپ شده است و اغلب آن‌ها تاریخ بعد از سال ٨٠ را خورده‌اند مجموعه‌ای‌ست از عاشقانه‌های آتشی كه در آن روابط انسان ملموس امروزی را می‌توان دنبال كرد، این كتاب دلیل محكمی‌ست برای اثبات این مدعا كه بسیاری بر شعر آتشی وارد می‌كنند كه شعر او جوان و جوان‌ْذهن است.

در این شعرها، درون‌مایه‌ها و نشانه‌های فراوان اسطوره‌ای/ تاریخی می‌بینم اما رویكرد، رویكردی مدرن است.



دارم از تو عكس می‌گیرم

نه !

فیگور لازم نیست

با خودت باشد

- در خودت نه.

می‌بینی كه دوربینی در كار نیست

و من

از روزن همین خودكار مشكی تو را می‌بینم



ساده شدن زبان در جهت سالم شدن جریان شعر به راحتی، پذیرفتنی‌ست.

رسیدن به زبان و انتقال ساده مفاهیم شعری در جریان شعر آتشی را به‌راحتی می‌توان در این شعر درك كرد، و جالب این‌جاست كه آتشی هر چه جلوتر می‌رود و سال‌مندتر می‌شود، از زبان و نگاه ذهن شاعرانه‌ی اولیه‌اش فاصله می‌گیرد.

بیایید مقایسه‌ی ساده‌ای انجام دهیم، شعر معروف «عبدوی جط» را با آن نگاه و ذهنیت و زبان حماسی و شورشی با شعر بالا از نظر بگذرانیم.

شكی نیست كه به‌راحتی می شود فهمید كه رسیدن به این سادگی در گفتار شعر آتشی حاصل گذار از مراحل رسیدن میوه دانایی شعر و شعور اوست:



دیشب با تو در باران رفتیم

(تو مرا می‌بردی)

و من

زیر بام‌های ارغوانی بودم



و یا



حالا وقتش است آینه بشكنیم و

خود در قاب بنشینیم

-هر دو در یك قاب

و البته

اگر تو ایستاده باشی.

آتشی برخلاف بسیاری از شاعران هم‌نسل خود، توجه و پی‌گیری دقیقی نسبت به رویدادهای ادبی و تجربه‌های شعری جوانان داشت و خود را مدام در جریان مكالمه و گفتگو با جوانان و آثارشان قرار می‌داد.

شاید پیوند او و رابطه‌اش با شاعران جوان یكی از عمده دلایلی باشد كه شعر و روح نامریی شعر او را جوان نگاه داشته است.



آتشی شاعری‌ست كه همواره مورد نقد و نظر، بوده است. و نظرات متفاوت و دور از همی در مورد او داده اند.

نادرپور بعد از انتشار «آواز خاك» بود كه اصرار داشت: "آتشی دیگر باید به تهران بیاید و با گسترش ارتباط در فضای زندگی و ذهنش به گستردگی شعرش بپردازد" اما فروغ بالعكس نادرپور بر این نظر بود كه "او نباید به تهران می‌آمد" و تا می‌توانست می‌بایست از خودش و خصوصیات بكر شعرش محافظت می‌كرد.

رضا براهنی دركتابِ «طلا در مس» نوشته است؛ " سه چیز در كتاب آواز خاك ناراحت كننده است: یكی- فقدان یكپارچگی در تشكل ذهنی، دوم- وجود سطرها و بندهایی كه گاهی عجیب و مبتذل هستند و سوم- تأثیری كه آتشی هنوز از شاعران دیگر و شیوه‌ی گفتارشان می‌پذیرد" و در همان زمان‌ها محمدعلی سپانلو برخلاف نظر براهنی در نقدی با نام شعر اقلیمی كه بر شعر بلند «نقش هایی برسفال» از كتاب «آواز خاك» می‌نویسد:

" آتشی با برش‌هایی كه به سینما نزدیك است منطق روایت را به سود شعر تغییر داده است."

و"آتشی آواز خاك مراقب وه وشیار است" این اختلاف دیدگاه در مورد شعر آتشی تا به امروز ادامه دارد به‌طوری‌كه بسیاری از شاعران و منتقدان امروز هم عقیده دارند كه شعرهایی از آتشی كه نزدیك به فضاهای شهری و مدرن شده‌اند قدرت شعرهای بومی و روستایی او را ندارند.

با وجود همه‌ی این چالش‌ها در شعر منوچهر آتشی، به‌نظر می‌آید تغییر و نوآوری در مسیر كلی و حیات شعری او كاملا ً تدریجی، سنجیده و آگاهانه بوده است و فاصله ایجاد كردن میان آتشی دهه‌ی چهل تا دهه‌ی هشتاد با نقد شعر گذشته و اكنون و در مقایسه با شاعران، فضاها و موقعیت‌های جدید شعری به‌گونه‌ای آفریده شده است كه نوعی تعادل در مجموعه‌ی شعرهای آتشی دیده می‌شود و این تغییر و دگرگونی در شعر هیچ‌گاه با شورش و عصیانی از سربازگشت از رویه‌ی ادبی در جریان نبوده كه ماحصل دوربینی و دوراندیشی در جهان شعر آتشی‌ست، این تعادل در شعرها، چه در نوشتار و چه در نوع رفتار با زبان و فضاهای شعری تازه و پیوند دیروز و امروز در شعرها سبب شده است كه غالبا ً اشعار آتشی علاوه بر پسند گروهِ شعرخوان و خاص، مقبولیت عام هم یافته، بیابد (لطفا ً مقبولیت عام را یكی نگیریم با سطحی‌نگری و كم ارزش بودن اثر.)

آتشی شاعر خیال‌هاست ، اگر پرواز خیال شعرهای‌اش در شعر امروز ما بر شاخه‌های بلند این درخت نمی‌نشست بی‌تردید خیال هر شعرشناسی به گسست نبودنش پرواز می‌كرد و جای خالی‌اش را احساس.

هیچ نظری موجود نیست: