۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

سیاسی‌بودن مضحک است و سیاسی نبودن مضحک‌تر

گفت وگو با بهزاد خواجات
علی مسعودی نیا و رسول رخشا



آقاي خواجات! به گمان شما روند بلوغ تفكر سياسي و اجتماعي در شعر امروز ايران تا چه حد رو به تعالي بوده و در چه برهه‌هايي دچار تنزل كيفي و كمي شده است؟


در سئوال شما دو نکته وجود دارد که پیش از پاسـخ گویی باید نسبت به آن رفع ابهام کرد. اول این که ما بلوغ تفکر سیاسی و اجتماعی را چگونه معنا می‌کنیم؟ کیفیت و کمیت و مرزهای این بلوغ چه مشخصاتی دارد؟ و دوم این که اصلا منظور ما از تفکر سیاسی و اجتماعی چیست؟ اما من بنا بر اجماعی که در فهم این اصطلاحات و جود دارد سعی می‌کنم به منظور شما برسم و پاسخ دهم. تفکر سیاسی یا اجتماعی در شعر امروز( در معنای مدرن خود) از مشروطیت آغاز می شود و با تشخص بخشیدن به مسائل رئالیستی و کاملا عینی که در جامعه در حال وقوع است ، منتها آشنایی شاعران با چنین مسائلی و هم چنین تطبیق آن با آ ن چه در غرب می گذشت و سپس پیدا کردن مدلی ایرانی برای آن بدیهی است که در سطحی ترین شکل ممکن اتفاق بیفتد ، یعنی شاعران مشروطه گر چه از آزادی ، مردم ، قانون گرایی ، پارلمان و ... سخن می گفتند اما هنوز مانده بود که مرزهای این مفاهیم را دریابند و شعر هیجان زده ی مشروطه ، خود بهترین دلیل این مدعاست . اما با ظهور نیما و متعاقب اتفاقات سیاسی پس از مشروطه یعنی از حدود سال 1304 ه.ش. به موازات شکل گیری و رشد اختناق ، مبارزات مردم نیز چه از نظر بیرونی و چه از حیث درونی و فکری تجهیز بیش تری پیدا می کند و شاعران به عنوان یک طبقه از روشنفکران جامعه متوجه می شوند که برای مبارزه در جهان معاصر باید از درک معاصر بهره ببرند . بسیاری معتقدند که شعر سیاسی – اجتماعی از رمانتیسم اجتماعی نیما در سال 1316 و با شعر " ققنوس " آغاز می شود. این شعر به ناچار سمبلیک و نمادگراست چون در جامعه ای خفقان زده اتفاق می افتد . اما مقطع مهمی که شعر سیاسی – اجتماعی ما را حیاتی تازه می بخشد بی شک 28 مرداد 1332 است و شکست نهضت ملی . این میدان داری شعر سیاسی با تحولاتی نظیر تشکیل ساواک و تسلط اختناق و از هم پاشیدگی حزب توده ، قیام پانزده خرداد و ... همراه می گردد و تا سال ها ادامه پیدا می کند . در این عهد شاعران عملا به متعهد و غیر متعهد تقسیم می شوند . نظریات ژان پل سارتر و مباحث " ادبیات ملتزم " از یک سو و از جانب دیگر حامیان " شعر ناب " جامعه ی ادبی را به دو بخش مجزا تقسیم می کردند و در دل این دو جریان رویکرد دیگری در شرف تکوین بود که بعدها نام " شعر شکست " به خود می گرفت . یعنی عده ای از شاعران سرخورده از هر نوع مبارزه ، مرثیه خوان این شکست شدند و حتا مرزهای این سرخوردگی اجتماعی را به دیدگاه های هستی شناختی خود بسط دادند و اصولا فلسفه ی حرکت و حیات را به زیر سوال بردند ( نصرت رحمانی و اخوان ) . از دل این چالش ها و با گسترش طبقه ی متوسط جدید ، شعر سیاسی – اجتماعی و شعر شکست به برآیند و حتا شاید تلفیقی نو منجر می شوند که من شعر فروغ را اوج این روند می دانم . شعری که به مسائل روزمره و حتا سیاسی ( ورای معنای قاموسی آن ) متوجه است و در عین حال به واسطه ی خصلت طبقه ی اجتماعی اش از انباشت این دانستگی ها رنج می کشد و نسبت به مبارزه و برخورد بی انگیزه نشان می دهد . اما با انقلاب سال 57 ادبیات و شعر به فضا و شرایطی بسیار متفاوت وارد می شوند . نیمه ی اول دهه ی شصت ، دوران تامل است و دوران بازنگری ، تا شاعران خود را در موقعیت جدید بازیابی و تعریف کنند . از نیمه ی دوم دهه ی شصت جریان شعر دهه ی هفتاد آغاز می شود که بی شک بازنمود شرایط جدید در فضای جامعه است و کمی بعد با ترجمه ی آثار متفکران پست مدرن ، شعر امروز با مقتضیات جدیدی رو به رو می شود که یکی از چشم اندازهای آن ، تعریفی تازه تر از تفکر سیاسی و اجتماعی لااقل در حوزه ی شعر امروز است . اگر که ما با دیدی سنتی شعر را تریبون و یا اهرمی سیاسی برای انتشار و ترویج یک اندیشه ی کلان قلمداد کنیم دهه ی چهل و پنجاه به نوعی تبلور نوعی بلوغ سیاسی است اما اگر با دیدی بازتر بپذیریم که تفکر سیاسی و اجتماعی در شعر امروز ( با توجه به موجودیت اجتماعی انسان معاصر ) می تواند در شخصی ترین آنات شاعر تجلی و نمود پیدا کند ، پس شعر دهه ی هفتاد از این منظر پسرفت یا تقصیری نداشته. مسئله تنها در تلقی ما از مفهوم بلوغ سیاسی و اجتماعی است .


شعر شما، اگر‌چه كم‌تر اشاره‌ي صريح و مستقيمي به رخ‌دادهاي اجتماعي پيرامونش دارد، اما به خاطر طنز تلخ مستتر در آن و نيز موقعيت سر‌گيجه‌آور سوژه، در محاصره‌ي روابط مدرن و پست‌مدرن جامعه، مي تواند تاويل‌هاي قابل تاملي از منظر جامعه‌شناختي و سياسي داشته باشد. تا چه حد مي‌كوشيد كه موضع فكري و سياسي‌تان را در متن‌تان بروز دهيد و تا چه‌حد آن را به رفتار برون‌متني‌تان انتقال مي‌دهيد؟


وقتی در جامعه ای همه چیز سیاست زده و درگیر تاویل های غلیظ سیاسی باشد ، رمانتیک ترین شعرها می توانند سیاسی ترین هم تلقی شوند . اولا به گمان من سیاسی بودن شعر حرف مضحکی است و سیاسی نبودن آن به مراتب مضحک تر ! اصلا سیاسی بودن شعر یعنی چه ؟ اگر منظور ما از این مفهوم شعری باشد که قصد رویارویی با حکومت را دارد و قصد براندازی ، خوب ، این شعر و شاعرش هر دو در جهلی تاریخی سیر می کنند .دامان شعر و رسالت شعر همواره از سیاست بازی و مصرف گرایی به دور است چرا که حرفی دارد که از زمان بر می آید ، منتها در زمان نمی گنجد ، گر چه از روزمرگی ها برای ابراز خود سود ببرد . دوم این که اگر انسان مدرن را به ناچار انسانی اجتماعی بدانیم ، که می دانیم ، پس حرف زدن از هر چیز می تواند سیاسی باشد و هم می تواند نباشد . مثلا اگر من در شعرم از فقر بگویم می توان آن را از منظری سیاسی بررسی کرد در حالی که ممکن است من آن را ورای جغرافیا و مصداقی خاص دیده باشم .در شعر من تلمیحات اجتماعی ( چه با اشاره به وقایع و چه شخصیت های تاریخی ) بسیار است و من آن را در دورانی از تصاویر و ابژه ها به واقعیتی خصوصی بدل می کنم و نگاه ویژه ی من به تاریخ و جامعه و هستی گر چه به سختی اما قابل درک است . من هرگز قصدی در این خصوص ندارم اما تاریخ و مسائل اجتماعی یکی از اولویت های شعر من است که آن ها را در فضایی فانتزی قرار می دهم تا از ورای رسمیتی که در ذهن مخاطبان دارد و به وسیله ی همان طنزی که می گویید تعریفی تازه از آن ها ارائه دهم و البته راه را هم بر تاویل های مخاطب باز می گذارم .


با توجه با سابقه‌ تدريس‌تان در دانشگاه، عدم بلوغ فرهنگ سياسي و اجتماعي ما، حتي در ميان تحصيل‌كردگان علوم انساني را تا چه حد به ضعف‌هاي ما در حيطه‌ آموزش و شيوه‌‌هاي تاليف كتب درسي و نيز نوع تدريس در موسسات آموزش عالي‌مان مرتبط مي دانيد؟


تدریس ادبیات در دانشگاه های ما وضع بسیار اسف باری دارد . من در یک مقاله به طور مفصل به این امر پرداخته ام که در سایت " شورای گسترش زبان فارسی " موجود و قابل دسترسی است . مهم ترین معضلی که در رشته ی ادبیات فارسی وجود دارد عدم گرایش های تخصصی و یک پارچه بودن آن است . من نمی دانم چرا در سایر رشته ها ضرورت گرایش های متعدد درک و اجرا شده اما در حیطه ی ادبیات ، یک استاد قرار است هم تاریخ جهانگشا درس بدهد ، هم مشیری ، هم نیما و هم ناصرخسرو و در همه هم باید صاحب نظر باشد و ذوالفنون ! شما در تمام دانشگاه های ایران استادان اندکی پیدا می کنید که بتوانند جریان های پس از نیما را تا انتهای دهه ی هفتاد تحلیل و تدریس کنند . مخالفت گروه های تخصصی با پایان نامه هایی که به نوعی به جریان های شعر و داستان نو مربوط می شوند از همین سر است و البته حساسیت هایی که بر بعضی نام ها وجود دارد . متاسفانه بسیاری از استادان ما پس از اخذ مدرک ، خود ر از استمرار مطالعه بی نیاز می دانند و می خواهند همان روشی که در مورد خودشان به اجرا درآمده بر دیگران هم اجرا کنند . آموزش هنر ، ادبیات و شعر ، مقتضیات خودش را دارد و آدم خودش را می طلبد . جوان به ویژه جوان امروزی را نمی توان با متون صرفا سنگین و شعرهای حکیمانه و اغلب بی روح و بی حادثه بر صندلی کلاس ادبیات نشانید و انتظار داشت که خوابش نگیرد. ادبیات ، هنر است و باید تدریسش هم فانتزی و هنری باشد. اگر قرار باشد که جوان در کلاس ادبیات از متنی که ما ارائه می کنیم لذت نبرد ، پس ادبیات در کلاس ادبیات کجاست ؟


!اگر در مقام قياس بخواهيم كيفيت بازتاب بحران‌هاي اجتماعي را در شعر اين دهه با دهه هفتاد بسنجيم، چه تفاوت‌ها و شباهت‌هايي از منظر فرم و مضمون و اجرا ميان اين دو مي‌بينيد؟


من از این منظر مهم ترین تشخص دهه ی هفتاد را به نسبت دو دهه ی پیش از خود تکثر گرایی و رهایی از کلان اندیشه های اغلب سیاسی می دانم . در شعر دهه ی هفتاد آدم ها از " تیپ " بودن فاصله می گیرند و به " شخصیت " بدل می شوند . دیگر برنامه های حزبی در نگاه شاعر به اجتماع دخالت ندارد و دیدن بحران های اجتماعی همان قدر شخصی می شود که تحلیل آن . این مسئله دستگاه زیباشناختی و بیانی شعر را تحت تاثیر قرار می دهد . یعنی شاعر دیگر نمی تواند یه نماد اعتماد کند چرا که آن را نتیجه ی قراری تاریخی می داند که شاعر با مخاطب در مقطعی به خصوص داشته است . شاعر دهه ی هفتاد در پی ابراز حرفی حسابی درباره ی اجتماع و یا جهان نیست چون نه برای خود چنین جایگاهی قائل است و نه چنین حرفی سراغ دارد پس چرا باید به دایره ای وسیع از مخاطبان و ارتباط گیری با آن ها فکر کند ؟ این امر شعر او را چه از نظر زبانی و چه معنایی شخصی و پیچیده می کند و مسائل سیاسی دوره های قبل جای خود را به تاملات فلسفی – زبانی می دهد . البته در شعر دهه ی هفتاد مسائل و وقایع روزآمد و تاریخی کم نیست اما کیفیت حضور آن ها در راستای هم پیمانی با آرمانی بزرگ نیست . من این خصایص را نه از منظر نفی یا اثبات بلکه به عنوان واقعیت های موجود در این شعر مطرح می کنم .

هیچ نظری موجود نیست: