۱۳۸۷ دی ۱۳, جمعه

هنوزبرف می بارد



یاددشتی درباره ی کتاب چای در غروب جمعه روی میز سرد می شود


بی تردید برای هر اهل شعری مایه ی شور و خوشحالی ست که در سالی(1386) که هنوز در آن هستیم
کتاب جدیدی از احمرضا احمدی بر پیشخوان یا پسخوان کتاب فروشی ها ببیند
شاعری که دیگر موهایش را در عبوروغرور روزها کاملن سفید کرده است
شاعری که پر کار بوده از آغاز شاعری اش و پر کار مانده تا اکنون که عمری از آن می گذرد ...
کتاب " چای در غروب جمعه بر میز سرد می شود " آخرین کتاب احمرضا احمدی است ٬ اویی که از دهه چهل بر سر زبان ها بوده - حال چه به نقد وچه به تعریف – و حالا هم که چهل وچند سال می گذرد هنوز مورد توجه شعرخوان هاست وهم چنان احمدرضا احمدی باقی مانده است...

به گمانم این کتاب تا حد زیادی مشخصه های برجسته شعر احمدی را در بردارد آن قدر که شاید از نظر خیلی ها به حد افراط رسیده وخیلی از رفتار های او با شعرهایش در این کتاب غیر قابل توجیه باشند ...
انگار دیگر جا افتاده است که احمدی درطول مسیر شاعری اش دغدغه فرم / ساختار / زبان / ویرایش / تکنیک / تقطیع سطرها و به طور کلی چارچوب های جا افتاده در شعر امروز را ندارد و تنها راهی را می رود که خاص خو دش هست وبه شکلی کاملن زیست شده برای شاعر درونی شده است ( هرچند من معتقدم
شعر احمدی صاحب تمام معیارهای یاد شده هست اما چون از انها به شکل جا افتاده و عادت شده استفاده نمی کند٬ اینگونه شایع شده است ).
اگر با این پندار همراه باشیم شاید این کتاب نمونه ی خوبی باشد برای حرف های یاد شده ...
چرا شاعر در تقطیع سطر ها ی شعر ها تن به چنین رفتاری می دهد :
آن روزپاییزی که طلا ها مس شدند٬ دختران
دم بخت چای و صبحانه را ناتمام رها کردند به
کوچه آمدند به چه کسی می خواستند خبر بدهند که
طلا ها مس شدند
رفتاری که در این مجموعه به فراونی هم دیده می شود ...
آیا احمرضا احمدی نمی تواند پایان سطرها را به فعل ختم کند وحروف ربط را در پایان سطرهابه حال خود رها نکند و صفت را کنار اسم یا فاعل بنشاند ؟
آیا احمدی در چهل و پنج سال شاعری معنا و مفهوم ساختار و تکنیک و فرم را پیدا نکرده است؟ آیا احمدی توانایی رویارویی با مباحث فرمی و ساختاری شعرش را ندارد ؟
من تصمیم ندارم که این جا به این سوال ها پاسخ دهم .... مطرح کردم که بیشتر بیندیشم وبیندیشیم و برسیم به این جا : پس حالا که شعر احمدی همه انها را ندارد – که دارد – پس چه سحر و جادویی همراه شعر اوست که از روزی که او این هارا در طرح ٬ طرح کرد و چهل وپنج سال ادامه اش داد تا امروز که چای در غروب جمعه بر میز سرد می شود ٬هم چنان شعر او شعری پر خواننده ٬ پر طرفدار ٬تاثیر گذار و شعری پویا و سرزنده و رو به جلو و حتا به گمانم بر خلاف ظاهر ساده و راحت اش تاحد زیادی تقلید ناپذیر است
احمدی در بخشی ازاین کتاب شعرهای منثورش را گنجانده ودر بخش بزرگتر کتاب ٬ شعر ها با تقطیع مرسوم تر که البته- با مٍثالی که یاد شد- خیلی هم مرسوم نیستند
( راستش من این جا نمی خواهم درباره ی این دو کیفیت نتیجه گیری کنم چرا که برای اثبات مدعایم باید طولانی بنویسم که اینجا جایش نیست حتمن جایی دیگر مفصل در مورد این کتاب و خصوصن درباره ی موضوع زمان در این کتاب و ارتباطش با شعر های احمدی خواهم نوشت )
اما بیایید شعر های مقطع شده را به نثر بنویسد و شعر های منثور را به شکل تقطیع شده و توجه کنید که جریان شعر منثور و توجه به آن در شعر های احمدی از کتاب نثرهای یومیه شروع شده است وتا به امروز هم ادامه داشته است
این مثال و توضیح را برای تقطیع سطرها آوردم٬ هر چند در حد اشاره که به یاد بیاوریم شاعری با سابقه و تجربه احمدی هر چقد هم دور از سلیقه مخاطبین حرکت کند بی شک عمد و آگاهی دارد
که ممکن است این آکاهی ٬ گاهی مماس نشود با ذایقه مخاطبین و قبول واقع نیفتد .

احمرضا احمدی درک وتجربه کرده است که مولفه های مرسوم در شعرها مهم هستند اما روایت شفاف وصداقت شاعر با خودش و به طبع با مخاطبینش مهمتر هستند
کتاب چای در غروب جمعه روی میز سرد می شود نمونه ای از این اعتقاد احمرضاست حتا اگر نمونه ی اغراق شده اش باشد

هیچ نظری موجود نیست: