۱۳۸۷ دی ۸, یکشنبه

شاعري كه تحت تاثير خودش است



برخلاف پندار جا افتاده ميان اهل شعر، كه شعر احمدرضا احمدي، ساده و به دور از پيچيدگي است نوشتن درباره او و شعرش كار چندان ساده اي نيست آن هم اگر بخواهي در يكي دو صفحه مؤلفه ها و معيارهاي اصلي شعرش را بازگو كني ( هر چند معتقدم رسيدن به اين سادگي مطرح شده در شعر او چندان هم ساده نيست )، فكر مي كنم اين ساده نبودن و غلتيدن سمت دشواري، علاوه بر خاص بودن مختصات شعري اش، نسبت مناسبي دارد با نوع كار و جرياني كه او در شعر معاصر پديد آورنده اش بود - موج نو- و فراز و فرودهايي كه يك تنه بر دوش كشيده و تا به امروز نيز ادامه داده است .

« جوهر» شعر محصول تفكر (ذهنيت) است و به هر شكلي بخواهد در قالب ملموس تري در آيد و از تجرد و انتراع فاصله بگيرد، شاعر مي بايست، دست به گريبان « پديده » ها شود و اگر بخواهد متفاوت و ديگر گونه باشد طبعاً بايد پديده هايش تازه تر و خلاق تر باشند، پديده هايي كه بتوانند علاوه بر مجاب كردن ذهن شاعر، مخاطب را نيز سهيم كنند ....

تصور كنيم هر چقدر هم كه مخاطب، داراي روح پذيرندگي بالا در برابر تغييرات باشد و انعطاف (FleXibility) از مصاديق اصلي ذهني و فرهنگي او نيز باشد، باز هم ذهن تربيت شده تاريخي او گرفتار چارچوب هاي مشخص و عادت كرده است و در برابر جابه جايي ها و تغييرات و كنش هاي تازه از خود واكنش نشان مي دهد، همان طور كه هميشه در برابر جريان هاي پيشروي هنري مخالفت ها بوده اند و هستند ...

پس خيلي عجيب نيست كه جريان شعري احمدي در جامعه اي كه تغييرات و دگرگوني ها از هر نوعي كه باشد- در آن به كندي و با تاخير فراوان صورت مي گيرد، بسيار وقت ها با اعجاب و قدر ناشناسي و آشتي ناپذيري روبرو شود. ما هر چقدر هم با هگل بيگانه باشيم از اين جمله اش كه « تضاد در درون هستي است» آنقدرها مي توانيم كمك بگيريم، تا بفهميم شعر ساده احمدي صاحب پيچيدگي هايي نيز هست و نوشتن در مورد همين سادگي/ دشواري هاست كه دشوار مي نمايد.

در برخورد بيروني با ساخت شعرهاي احمدرضا احمدي، چه از نظر زبان، چه فرم و چه محتوا شعر او ساده بنظر مي رسد ولي با كمي عمق يافتن در جهان شعرش، ما به پيچيدگي هايي مي رسيم كه ذهن را به شدت به چالش دعوت مي كند، همين چالش ديالكتيكي در شعر اوست كه معتقدم شعرش را شعري ساده/ دشوار مي كند چه در ساخت بيروني و چه در ساخت دروني ......

و به گمانم اين برخورد از سر دوگانگي در شعر احمدي مورد توجه ترين و برجسته ترين عرصه شعر اوست (كه از قضا چالش ميان طرفداران و منتقدان شعر او نيز از اينجا ناشي مي شود، چه بسا كه مي دانيم او تاثير فراوان در شعر نسل بعد از خود داشته است و از طرفي نيز همواره مورد انتقادهاي متفاوت بوده است)

اشاره كردم كه شعر احمدي چندان هم ساده نيست و بنظر مي آيد براي رسيدن به اين سادگي صاحب حال بايد از فيلترها و دروازه هاي مشخصي عبور كرد تا به آن شعر اصلي و صميمي احمدرضا احمدي دست يافت، در نگاه اول زبان شعرهاي احمدي ساده و محدوده آن مشخص است اگر ما كلمات را بطور مجزا نگاه كنيم آنها از ساده ترين كلمه هاي مورد استفاده هستند اما تركيباتي كه شاعر با كلمه ها مي سازد و تصويرهايي كه از تركيب همان واژه ها نمايان مي كند قدري براي ذهن مخاطب معمول شعر غريب و نا آشناست چرا كه بيان تصويري و تركيب واژه ها و تو در تويي ايجاد شده باعث پيدايش تو در تويي فضاي شعر و غربت جهان شعر مي شود و همين موضوع سبب پيچيدگي در ساختار مياني اثر مي شود به شكلي كه در برخورد اوليه، شعر او پيچيده و دشوار به نظر مي رسد، اين نتيجه و برخورد ديا لكتيكي شعرهاي احمدي از ويژگي هاي اصلي شعر اوست كه پيشتر هم اشاره كردم- در عين سادگي دشوار و در عين دشواري ساده است . دريافتم از اين بحث اين است كه، براي رسيدن به ذات واقعي شعر احمدرضا احمدي ما (مخاطب) بايد از سه مرحله عبور كنيم مرحله اول سادگي بيروني، مرحله دوم پيچيدگي مياني و مرحله سوم سادگي و صميميت نهايي كه محصول ارتباط واقعي با شعر احمدرضاست.

خواننده اي كه به رمزهاي ورود به جهان شعري احمدرضا احمدي دست پيدا كند و بتواند وارد جهان آن شود خيلي زود مي فهمد كه شعرهاي او بي آنكه در پي نمود معنايي و يا شرح و توسعه مفهومي باشند بنا به حضور عاطفه و صميميت آن با مخاطب ارتباط برقرار مي كنند و قطعن براي رسيدن به اين ايجاد ارتباط و نزديكي بيشتر به جهان تازه او، به نوع خاصي از زيباشناسي و جهان بيني مخاطب احتياج است كه بايد بگويم، قدري فرا معمولي است و همين موضوع گاهي شعر او را براي برخي مخاطب ها غريبه مي كند، تصاوير و واژه ها در اين جهان خاص محدودند و از قضا همين محدوده يك نوع تشخص و هويت شعري به او داده اند كه در آن نوع تصوير سازي با واژه و استفاده مكرر از برخي واژه ها خاص شعر احمدرضا احمدي شده اند.

اسبي سفيد/ از ميان عروسها مي دويد/ به كنار من كه رسيد/ تشنگي را فقط صفتي براي خود مي دانست . « از كتاب وقت خوب مصائب »

موضوع ديگر نيز كه به گمانم به مرحله دوم ساخت شعر احمدي مربوط مي شود و تكميل كننده آن است، « وهم » سرشار شعرهاي اوست كه از تركيب فضاها و تصاوير غير متعارف و غيرمعمول كه با ذهن خواننده كم خوانده ناآشناست، حاصل مي شود، و از طرفي نيز عنصر « وهم » يكي از عناصري است كه شعر او را خاص خودش مي كند. « وهم » آلود بودن ذهن شاعر و ارايه اين وهم به شكلي كاملن طبيعي و راحت نيز نوعي شاخصه ارايه يا بيان شعري به او مي دهد كه از مشخصه هاي ويژه اوست بطوري كه خودش مي گويد : « من فقط خواب هايم را پاك نويس مي كنم ». و جالب اينجاست كه اين وهم هميشگي برايش در اوج واقعگرايي شكل مي گيرد، يعني فضاي خلق شده در شعرهايش ماحصل تفسير ذهني و دروني او نسبت به زندگي است و ناشي از نگرش خاص و خلاقانه شاعر نسبت به محيط پيرامونش است و همين وهم جاري در شعرهايش، گاهي سبب مي شود كه ذهن مخاطب به سبب نا آشنايي و غريبگي براحتي نتواند در برخوردهاي اوليه و بيروني با آن ارتباط برقرار كند- به گمانم يكي از دلايلي كه مي تواند شعر احمدرضا احمدي را در برابر مخاطب متوسط و كم خوانده، دشوار فهم كند همين موضوع است و اتفاقن همين اعجاب مطرح شده رويكرد اصلي در ذهن شاعر نسبت به شعرش نيز مي باشد بطوريكه تصاوير و مفاهيم گويي براساس يك اتفاق و ناخودآگاهي بي زمان و مكان كنار هم نشسته اند.

خيابانها در پايان جمله/ انبوه از برف است/ اشك ها براي پايان روز/ ذخيره است/ هنوز از پنج شنبه بيرون نيامده ام/ كه جمعه آمد/ درختاني را نشان كرده ام/ كه در روز يكشنبه از زير آنها/ عبور كنم . « از كتاب لكه اي از عمر بر ديوار بود »

به هر حال احمدي توانسته با يك بافت ساده از عهده ذهنيت پيچيده و تو در توي خودش و جهان پيرامونش بدر آيد، بافت ساده ياد شده همانا نوع ارايه و شكل و فرم شعر احمدي است (هر چند كه بسياري نيز معتقدند شعر احمد فاقد فرم است)، شعر او متشكل شده است از سطرهاي كوتاه + ارايه تصاوير فراوان + كات شدن فراوان تصوير+ شروع مجدد تصوير و فضا از جايي ديگر (شايد چيزي شبيه جامپ كات در سينما) + استفاده مكرر فعل در سطرها + زبان ساده و بدون تكلف

اگر فرمول بالا را به عنوان كليت شكل دهنده شعر احمدي بپذيريم، چه بسا مشكل فرم را نيز حل كرده ايم (اتفاقن همين ساخت ساده شعرهاي احمدي بود كه باعث گول زدن دنباله روهاي چشم و گوش بسته شعر او شدند كه تنها به شكل بندي شعر او توجه كرده اند و از درون آن غافل شدند، شعري كه شايد در عمق تقليد ناپذير است )

جريان شعري احمدي بر پايه آزادي شكل گرفته در ذهن شاعر پديد آمده است، او بي هيچ قيد و بندي شعرش را مي گويد و هنگام نوشتن شعر به هيچگونه روابط و ضوابط بيروني تحت مشخصه ها و يا سر فصل هاي تعيين شده و تعريف شده قبلي فكر و عمل نمي كند اين رويكرد او در شعرش ناشي از نوعي رهايي و دور شدن از محدوديت هاي تجربه شده در جريان شعر است آنچه براي شاعر مهم است رفتار ذهني و دروني اش است كه برايش واقعي ست نه توضيح در چارچوب واقعيتهاي مرسوم، او مدام مرز واقعيت و خيال را مي شكند و بطرز ماهرانه اي ارتباط معاني و مفاهيم شعرش را در درون ساخت شعرش حفظ مي كند ( اين موضوع نيز دقيقاً دو نوع تفكر را در برابر شعر او قرار داد، از يك سو طرفداران و پيروان بسياري كه ادامه دار راه او در شعر بودند كه در اين ميان بسياري نيز طبق سنت ديرينه ما مردمان اين بوم از آن ور بام افتادند و ديگر ناقداني كه شعر او را حتا فاقد مؤلفه ها و معيارهاي لازم و اصلي شعر دانستند و اين انتقادهاي گاه خصمانه و غير منصفانه تا همين امروز روز ادامه دارد .... از منتقد مشهور دهه چهل گرفته كه، جايي گفته : « اگر بتوانيم مفهوم شعر بودنش را اثبات كنيم » تا شاعران و منتقدان نسل هاي بعد از او ) .

شعر احمدرضا احمدي در مسير طولاني اش ، هيچ گاه صاحب فيگور يا ژستي نشده است كه بخواهد مدعاي پرچم دار بودن جريان خاصي در شعر باشد و هيچوقت هم شعرش تبديل به ابزاري نشده است كه بخواهد در جهت اعراض ايدئولوژي و يا مانيفست خاصي بكار گرفته شود .... شاعر با بنيه اي مخصوص به خود و دروني شده براي خود به ميدان آمده و برداشتش از شعر هم خاص خودش است و شعري را مي آفريند كه در زمان خودش سابقه اي نداشته است و جرياني كاملن غير عادي و غير طبيعي و حتا بي اصالت نيز دانسته مي شده است.

آزادي و رها بودن از قيد و بندها، منزلتي به شعر احمدرضا داده است كه خاص خودش است او نه از كسي تقليد كرده است و نه پس از او كسي توانست به درستي راه او را ادامه دهد، هر چند نمي توانيم منكر تاثير فراوان او در شاعران نسل پس از او باشيم ، بخصوص تاثيري كه در شكل گيري زبان در شعر نسل بعد از خود داشته است، بنظر مي رسد زبان در شعر او كاركرد ارائه ندارد و فاصله انديشه و زبان در شعرهايش بسيار اندك است، و اين همان زباني است كه پس از سال ها مورد پسند بسياري از شاعران جوان ما شده است .

شعر احمدي در عبور انفرادي خويش از راه طولاني آمده تا به امروز همچنان در جهان مخصوص به خودش صاحب منزلت و ظرفيت هاي بالقوه اي است، او در شعرهايش مدام در حال باز توليد تجربه هاي عقيم مانده ذهني عصر مدرن ماست و زيبايي شناسي شكل دهنده شعر او هم گام و چه بسا زمانهايي جلوتر از هنر مدرن دوران خود بوده است .حضور فرديت و جهان شخصي ذهن شاعر در شعرهايش شايد بارزترين وجه و نشانه مدرنيته شعرهاي او باشد .

موضوع فرديت از همان كتاب اول او يعني «طرح‌» تا آخرين كتاب او يعني « ساعت 10 صبح بود» ادامه دارد و از بارزترين و برجسته ترين ذهنيت هاي جهان شعري احمدرضا احمدي است :

يك روز سرانجام با تو/ وداعي آبي مي كنم/ مي دانم/ روزي از من خواهي پرسيد/ مگر وداع هم رنگ دارد/ آن هم به رنگ آبي/ من در جواب تو/ فقط چشمانم را مي بندم

« ص 30- از كتاب ساعت 10 صبح بود »

يا

جهان فرسوده ام فقط در كفش ها و پيراهنم رخ نمي دهد / مثال هاي ديگر هم دارم/ تشنه هستم/

اما نمي خواهم از اين ليوان شكسته ي پير/ آب بنوشم

...

« ص 126- از كتاب ساعت 10 صبح بود »

( علاوه بر موضوع فرديت، به وهم حاضر در اين شعرها و بيان تصويري آنها دقت كنيم )

احمدرضا احمدي مدام از خودش مي گويد و روايتش از « من » آغاز مي شود اما نكته جالب اينجاست كه « من » در شعرش هيچ گاه تبديل به يك « منِ » خود محور و صاحب « منيت » نمي شود و اين « من »، منِ مهرباني ست كه خيال دارد خيال هاي غريب و كودكانه اش را با ما تقسيم كند . در واقع شعر او در بيان انتزاعي اش همواره صميمي است و به گمانم مطرح كردن جهان كودكانه شعرهاي او ناشي از همين بدويت و بكر بودن تصاوير خلاق و شكل راحت و طبيعي ارايه آنهاست.

براي تو آرزوي سلامت دارم/ ديگر بايد قول دهي كه به خواب من نيايي / ديگر نمي خواهم در فرودگاه / از پله بالا رفتن مرا /نظاره كني

« از كتاب ساعت 10 صبح بود »

و يا

صبح امروز به مادرم گفتم : / براي احمدرضا مداد رنگي بخريد/ مادرم خنديد/ درد شما را واژه دوا مي كند « از كتاب مه آن سال ها »

احمدرضا شاعري ست كه به درون خود مي نگرد و آنچه مي بيند و بدان مي انديشد براي ما بازگو مي كند، قرار نيست شعري بگويد، او حدود گفتنش را خوب مي شناسد و در اين محدوده تعريف شده با توانايي راهش را ادامه مي دهد و تلاش هاي نا به هنگام هم ندارد كه بخواهد بي هوا اين دايره را بزرگتر كند.

ما چه دوستار شعر احمدي باشيم و چه نگاه خصمانه به جريان شعري او داشته باشيم هيچ گاه نمي توانيم منكر ارزش هاي بالقوه شعر او شويم و نوع صداقتي كه او با جهان شعري اش دارد، چه در ساختن و رفتار با زبان شعر و چه خلق فضاهاي غريب و قريب شعرش ...

از همه مهمتر اينكه احمدرضا در طول ساليان شاعري اش همواره با خودش صادق بوده و همين صداقت شاعر با خود است كه توانسته در طول و درازاي اين ساليان جريان شعرش را پويا و زنده نگاه دارد و ايمان و اعتقادي كه شاعر به كار خود داشته است سبب شده است او از سنگلاخ هاي بسياري جان به در برد و بالقوه هاي فراواني در جريان شعرش او ايجاد كند. ...

انگار چيز مهمي است، اينكه شاعر با خودش صادق باشد .

هیچ نظری موجود نیست: