۱۳۸۹ تیر ۲۸, دوشنبه

نوشتار صدای سکوت است




کوتاه پیرامون نوشتن و نویسندگی




1

می نویسیم تا فراموش کنیم ، می نویسیم تا از نهایت مطلق فاصله بگیریم , می نویسیم تا نزدیک شویم به مرگ ... تا بتوانیم از آن
بگریزیم

می نویسیم تا در راه مردگان قرار نگیریم تا نمیریم , تا ازصف بیرون بپریم . " نوشتن بیرون پریدن از صف مردگان است " 1

نوشتار از آن زنده ها ست و ما می نویسیم تا نمرده باشیم

می نویسیم که از اضطراب جهان جدا شویم و وقتی می نویسیم مضطرب می شویم

می نویسیم تا شک کنیم ، و وقتی شک می کنیم می نویسیم ، می نویسیم تا باشیم ،

می نویسیم تا فراموش کنیم نیستیم، وقتی که می نویسیم

می نویسیم که واقعی باشیم و می نویسیم تا از واقعیت بگریزیم

می نویسیم تا نوشته ها یمان ضامن جاودانگی خودمان و جهان شوند

2

نوشتن یعنی پذ یرفتن فرسودگی پایان ناپذیر جهان و در عین حال رد ونفی آن .

نوشتن یعنی دور شدن ونزدیک شدن به فاجعه

نوشتن یعنی ننوشتن ، یعنی تنها شدن و به تنهایی پناه بردن و از تنهایی گریختن

نوشتن سکوت کردن است در صف زنده ها و فریادی است بی صدا در گوش مضطرب جهان

نوشتن دویدن و خستگی و نرسیدن است

عرق ریختن و سختی کشیدن و رنج پذیرفتن و آرام گرفتن در سایه سارکلمات است .


3


نویسنده می نویسد تا هراسش را با دیگری تقسیم کند

نویسنده می نویسد تا اندوهش را با دیگری تقسیم کند

نویسنده می نویسد تا هیجان معلومش را به دیگری نشان دهد

نویسنده می نویسد تا رازمجهولش را با دیگری در میان بگذارد

نویسنده می نویسد تا از اضطراب خودش و جهان اش بکا هد

ومی نویسد تا لذت نوشتن رابا لذت خواندن به خواننده تقسیم کند

4


نوشتن نوعی کنش عملی است در جهان واقعی و هر کنشی در جهان واقعی ، به نوعی ، شرکت در رخدادها و اتفاقات جهان وهستی به شمار می رود

این کنش که از جانب فردی به نام نویسنده سر می زند ما حصل واکنش ها و برهم کنش های فراوانی است که در نهایت تبدیل به فرآورده ای به نام متن می شوند

نویسنده سوژه ای است که در فرایند نوشتن ذهنیات خود را پشت سر می گذارد وبا عبور از ذهنیت خود و در نوردیدن حالت های بینا ذهنی به محصولی می رسد

که حاصل تلاش و تفکر وخلاقیت فردی اوست اما همزمان هم می تواند در بردارنده ی درک او از خواننده وفضای پیرامون او – جامعه – باشد

هر متن (ادبی ) جستجویی است در واقعیت ، یافتن آن توسط سوژه ( نویسنده) ،بازآفرینی واقعیت و در نهایت رسیدن به واقعیتی تازه ...

نویسنده (سوژه) با واژه ها به متنی دست می یابد

که در آن جهانی خلق کرده است که از زندگی و تجربیات بی همتای خود نشات گرفته و با دنیای خیالی اش برای خواننده دنیایی ساخته واقعی تر از هر دنیای دیگری .

آن چنان که خواننده با متن به مثابه ی یک متن- کلمه ونوشتار – روبرو نمی شود ، بلکه با جهانی واقعی برخورد می کند که تنها

کلمات و نوشتار بر سازنده ی آن هستند .

هر متن جهانی است در جهان دیگر و هر خواننده بنا به موقعیت و ظرفیت خود می تواند از این جهان ، درک معنا وبرداشت مفهوم کند

جهان بیرونی – جهان زندگی روزمره ما- آکنده از میل و شور و اراده است و هر پدیده در آن موضوع رویکردی متفاوت است

متن وروبرو شدن با آن اتفاقی است در جهان بیرون اما مرحله ماقبل شکل گیری متن ودرون متن جهانی است درونی که به نوعی با جهان ساخته شده در ذهن خواننده

ارتباطی هم سان دارد و شکلی از جهان درونی را در برابر جهان بیرونی می سازد

5



" ادبیات رویکردی به جهان است و هدف اصلی اش کشف و بیان واقعیت است " 2

ادبیات می تواند جنبه های باارزش زندگی را که در اثر عادت وکم توجهی

روزمره فراموش شده اند یا از بین رفته اند ، زنده کند ، هر چقدر هم که ادبیات را در دنیای زندگی معنوی قرار دهیم اما نمی توانیم منکر این شویم که :

ادبیات ما را حساس می کند و قدرت درک و فهم ما را نسبت به هستی هست بالا می برد ، حتا اگر متافیزیک را چارچوبی بدانیم که درون آن فهم و تاویل از واقعیت

ممکن می شود و هر رمان را تنها یک اتفاق در جهان متافیزیک بدانیم ...

ادبیات بخش سرکوب شده ی اندیشه است که همواره با مرکز قدرت فاصله دارد ومتن و نوشتار درهمین راستای فاصله گذاری میان نوشته و سطوح بالای

اندیشه معطوف به قدرت ، به اثری ادبی تبدیل می شود .

مارسل پروست می گوید :

" زندگی راستین - آن زندگی که سرانجام بازش می یابیم و آشکار و روشن می شود ، یگانه شکل زندگی که براستی به نتیجه می رسد ، ادبیات است " 3

والبته خود پروست بود که به آندره ژید نوشت :

"دوست عزیز ، علی رغم باور رایج این روزها من معتقدم که هم می شود به ادبیات با نظری والا نگریست و هم از ته دل به آن خندید " 4

اتفاقن همین تناقض در تعاریف متن ، نوشتار ، نویسا و ادبیات جز جدایی ناپذیر ادبیات است و همین هاست

که بنیاد آن را می سازد این تناقضات در ادبیات همان قدر واقعی هستند که تناقض مشهور نزدهگل :

"تناقض در درون هستی است " ومگر ادبیات جزیی از هستی نیست ؟


6


" از دید موریس بلانشو ، نوشتار باز تولید سخن خداست، خدا اگر حاضر بود دیگر حاضر بودنش معنا نداشت ، خدا به خاطر غیابش خداست ، به این ترتیب صدای نوشتار

و صدای خدا یکی است و هر دو صدا ، صدای سکوت است " 5

نقاشي اثر Rene magritte



1 . فرانتس کافکا

2 . نیچه

3. ساختار و تاویل متن – بابک احمدی

4. پروست چگونه می تواند زندگی شما را دگرگون کند – آلن دو باتن / گلی امامی

5 . نگاه خیره به ارفه – امیر آریان - مجله کارنامه شماره 37

۲ نظر:

محمد آشور گفت...

خواندمت رسول جان
و اینکه از ادبیات گفتی و نوشتی داغی مضاعف بر داغ این روزهای ما گذاشتی
داغت را نبینم عزیز

مسلم جعفري گفت...

سلام رسول جان
زيبا و رسا و در عين حال آهنگين نوشتي.
آفرين بر قلم تو
مسلم جعفري