۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه

اهمیت ادبیات در داستان



درباره ی مجموعه داستان " بماند" بهناز علی پور گسکری

رسول رخشا

تردید ندارم بعد ازجذابیت قصه ی پیدا وپنهان هر داستانی آن چه که خون هرخواننده ای را در رگ هایش به گردش در می آورد و باعث می شود که آوای قلبش، پاسخی باشد به فعل خواندن ، لحنِ زبان داستان هاست،هر خواننده ای حتا اگر با دهان بسته وتنها با چشمانش بخواند بازهم نمی تواند فریاد کلمات را با لحن مخصوص شان در گوش هایش نشنیده بگیرد واین همان تفاوت مهم و اساسی ای است که در بسیاری ازداستان های ما پیدا نمی شود، تفاوتی که در نوشتن داستان باید آن قدربه آن توجه شود که خواننده در جای گاه صحیح خواندن داستان قرار گیرد نه اینکه گمانش برود آنجا که خواندن داستان هم ،فعلی است شبیه خواندن یک گزارش اقتصادی در یکی از روزنامه ی عصر...از اینها که بگذریم ،نمی توانیم از اهمیت لحن وپرداخت آن در شکل گیری زبان داستان های " بماند " بگذریم ، به نظرم اهمیت دادن به مفهوم ادبیات ،در داستان های بهناز علی پور پارامتری است که به شکلی اساسی در دو مجموعه ی منتشر شده ی او دید ه می شود ، هرچند شاید این حرفم کمی کلی به حساب بیاید ،اما غرض این است که بگویم بهناز علی پور داستان را برای این نمی نویسد که در آن تنها عناصر داستان را طوری کنارهم بنشاند وآنها را مدیریت کند که مثلن طرح وتوطئه ی داستان با نوع روایت و شخصیت پردازی سازگار باشد و صورت ساختاری داستان هم درجهت برابری وبرادری با محتوای آن حرکت کند وبعد هم خیلی زود به نتیجهء روشن این معادله برسدکه چه داستان خوبی . هرچند ،اینهایی که گفتم لازمه والفبای نوشتن وخلق یک داستان خوب هستند واتفاقن باید بگویم ، بهنازعلی پورنویسنده ای است که هندسه ی داستان را به خوبی می شناسد و می داند کدام خط با کدام زاویه باید کنار کدام شکل با کدام مساحت قرار گیرد ،اینها را هم که گفتم بماند، اما آنچه گفتنش درباره داستان های علی پور برایم الزامی است : پیاده کردن روح وجوهرادبیات در قالب یک ژانر هنری به نام داستان است و نزدیک کردن روحیه ودغدغه ی پنهانِ ذهنش در یک نوع شناخته شده با شرایط آشنا ،به شکلی که درست نوشته وخوانده شود .

مجموعه داستان" بماند" 9 داستان کوتاه دارد که تقریبن هیچ کدام کاری به کاری آن دیگری ندارند، موضوعاتی مستقل و متنوع در فضاهایی متفاوت هستند اما آنچه که در زمینه ی داستانها می توان ردش رادنبال کرد و آنرا در آسمان ابری بالای سردید ،اندوه نسبتن عمیقی است که در روایت و فضای قصه ها در سیلان است بی اینکه ویژگی اصلی داستان ها شمرده شود ، حزنی که گاه زمینه ای از تناسخ واستحاله ای می شود که شاید خیلی هم آشکار نباشد اما اقلیمی می آفریند تا قصه ی داستان بر آن بنا شود ، مثلن در داستان های بادهایی که از هندوکش می وزد ، سنگواره و بوتیمار...

در باقی داستان ها استیصال ، نگرانی و سوظن هرچند به شکل های دیگری نمود می یابند اما باز انچه در نهایت دیوارهای قصه را می سازند ،تکرار ترانه اندوه است، حتا در داستان پرانرژی و پرشور " حاشیه نشین" که رگه های طنز در لحن وروایت آن کاملن مشهود است. به گمانم " حاشیه نشین" ، بهترین اجرای لحن در زبان داستان های این مجموعه است.

بهناز علی پور داستان نویس سخت گیر و سنجیده کاری است و این امر را می توانیم در قالب داستان هایش هم دنبال کنیم

انگار همه چیزازپیش طراحی شده است وکل ساختار یک داستان به شکل ارگانیکی بر مبنای یک استراتژی مشخص پیش می رود به نظرم این قضیه به خودی خوداهمیت زیادی دارد واصولآ مبنای درونی ساخت داستان به شمار می آید،اما انجا که به چشم خواننده بیاید و او به رمز و راز قصه پردازی پی ببرد و ساختمان بیرونی داستان ها در نظرش برجسته شود، بدل به آفتی می شود که لذت – آنچه که به نظرم بدیهی ترین انتظاری است که از خواندن داستان داریم – داستان را کم می کند.

در داستان" سنگواره " در قسمت های مختلف روایت ، بندهایی از شعرهای شاملو آمده است که شاید به نوعی با روایت ومحتوای قصه هم خوانی دارد و حتی ترکیب آنها باعث ساخته شدن فرم داستان هم شده است ، امابنظرم یکی از درزهایی است که چشم خواننده ی داستان را می آزارد و گویی ترفندی است که خواننده زود با آن اشنا می شود و دست نویسنده را می خواند ، انگار بار داستان را بر گرده های غریبه ای انداخته ایم که از اهالی این آبادی نیست ، شاید این امر اتفاقن ازجایی ناشی می شود که من می گویم وسواس نویسنده و حاصل تلاش بسیار نویسنده برای ارایه قصه هایش در قالب ها ی متنوع روایت وفرم داستان ها اما .... بماند ....

" مرده ها دروغ می گویند؟" تنها داستانی است که جهان واره اش با باقی داستانها متفاوت است ، پیوند واقع نویسی مرسوم داستانهای علی پور با تخیلی که مرزهای واقعیت را در می نوردد، تجربه ای که به نظرم می تواند نوید بخش راه تازه ای در قالب نویسندگی داستان نویس باشد

درمجموع ، مجموعه داستان " بماند " را کتابی موفق می دانم که در یک فرایند کاملن سنجیده و با استراتژی های مشخص خلق شده است .کتابی که در جریان داستان نویسی ما جز آثار جدی معاصر محسوب می شود .

۳ نظر:

علی مسعودی نیا گفت...

این همه غر زدی که مطلب ها رو بفرستم، اقلا آپدیت کن...

رخشا گفت...

نفرستادی که ...

بنفشه فریس آبادی گفت...

خوب ... خوب